عشق شیرین p20
توجه توجه این پارت اصلا واقعیت ندارد ❌❌❌
ویو ته :
معلوم بود خیلی درد داره اخرا بیهوش شد بدنش بیجون شده بود یکم ترسیدم اما خب طبیعیه منم ازش کشیدم بیرون و رفتم پایین براش یه پارچه نم دار و یه کیسه آب گرم گرفتم رفتم پیشش تنش خیلی عرق کرده پاکش کردم و از پشت بغلش کردم با دستم کیسه آب گرم رو روی شکمش گذاشتم
فلش بک پیش هااون.........
~اوفففففف هااون چرا جواب نمیدی ،زنگ میزنم به
ا/ت
^باشه مشکلی نیست
~اینم که جواب نمیده
^باشه پس تو بیا خونه ی من نمیتونم با این حال ولت کنم اما اگری هم نداریم
~اما.......
^گفتم اما نداریم
~باشه پس بریم
ویو هااون :
جیمین دستم رو گرفت منو سوار ماشین کرد و برد خونش خیلی هیجان داشتم وقتی رسیدیم دوباره اومد دستم رو گرفت برد تو خونه بعدشم برد تو اتاقش
^تو میتونی تو اتاق من باشی راحت باش
~اما اینجا اتاق منع من تو پذیرایی میخوابم
^نمیشه خب دیگه من میرم بیرون شام آماده شد صدات میکنم
~باشه اما یه چیزی
^چیشده
~لباس هام نمیتونم با این لباس ها بخوابم
^خب مشکلی نیست از اون کشو بالاییه یکی از لباس های منو بردار
~امممممم باشه (میره کشوی لباس زیرهارو باز میکنه)
^نه نه اون کشو نه
(دست هااون رو میکشه کمرش رو میگیره و به کمد میچسبونه البته ناخواسته)
~اممممم واقعا ببخشید من چیزی ندیدم نگران نباش (میخواد از بغل جیمین در بیاد که جیمین به خودش بیشتر می چسبونتش)
^چطوری انقدر کیوتی
~هستم دیگه
^من بلد نیستم خوب حسم رو بگم اما تو عمل استادم
~منم بلد نیستم اما خوب بلدم همراهی کنم
فردا منتظر جیمینشی باشید ببخشید دیر گذاشتم تا نداشتم💗
ویو ته :
معلوم بود خیلی درد داره اخرا بیهوش شد بدنش بیجون شده بود یکم ترسیدم اما خب طبیعیه منم ازش کشیدم بیرون و رفتم پایین براش یه پارچه نم دار و یه کیسه آب گرم گرفتم رفتم پیشش تنش خیلی عرق کرده پاکش کردم و از پشت بغلش کردم با دستم کیسه آب گرم رو روی شکمش گذاشتم
فلش بک پیش هااون.........
~اوفففففف هااون چرا جواب نمیدی ،زنگ میزنم به
ا/ت
^باشه مشکلی نیست
~اینم که جواب نمیده
^باشه پس تو بیا خونه ی من نمیتونم با این حال ولت کنم اما اگری هم نداریم
~اما.......
^گفتم اما نداریم
~باشه پس بریم
ویو هااون :
جیمین دستم رو گرفت منو سوار ماشین کرد و برد خونش خیلی هیجان داشتم وقتی رسیدیم دوباره اومد دستم رو گرفت برد تو خونه بعدشم برد تو اتاقش
^تو میتونی تو اتاق من باشی راحت باش
~اما اینجا اتاق منع من تو پذیرایی میخوابم
^نمیشه خب دیگه من میرم بیرون شام آماده شد صدات میکنم
~باشه اما یه چیزی
^چیشده
~لباس هام نمیتونم با این لباس ها بخوابم
^خب مشکلی نیست از اون کشو بالاییه یکی از لباس های منو بردار
~امممممم باشه (میره کشوی لباس زیرهارو باز میکنه)
^نه نه اون کشو نه
(دست هااون رو میکشه کمرش رو میگیره و به کمد میچسبونه البته ناخواسته)
~اممممم واقعا ببخشید من چیزی ندیدم نگران نباش (میخواد از بغل جیمین در بیاد که جیمین به خودش بیشتر می چسبونتش)
^چطوری انقدر کیوتی
~هستم دیگه
^من بلد نیستم خوب حسم رو بگم اما تو عمل استادم
~منم بلد نیستم اما خوب بلدم همراهی کنم
فردا منتظر جیمینشی باشید ببخشید دیر گذاشتم تا نداشتم💗
۱۱.۸k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.