☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹²ঔৣ͡ ͜
م/ا: آ باشه پس ما میریم
جونگکوک: منم میام
ات:برین دیگه
جونگکوک: باشه سری آماده شو
ات: باش
جونگکوک رفت
ات: وایی خدا آبروم پیش مامان کوک رفتتت
سری بلند شدم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهامو خشک کردم یه میکاپ ساده کردم و گوشیم و برداشتم و اسلحه ام رو گذاشتم پشت کمرم و سری رفتم پایین
ات: سلام صبح بخیر...جونگکوک بریم دیگه
جونگکوک: بریم
+صبحتون بخیر البته ظهره
جونگکوک و ات:(خنده)
+برید و قشنگ ترین لباسا رو بخرید
جونگکوک: هعیی چشم
منو جونگکوک رفتیم بیرون و سوار ماشین کوک شدیم و حرکت کردیم هیچ حرفی بینمون ردو بدل نمیشد تا اینکه جونگکوک سکوت و شکست
جونگکوک: میگم حالا که قراره ازدواج کنیم اما همو دوست نداریم پس بیا قوانین بزاریم
ات: باهات موافقم
جونگکوک: اول من یا تو
ات: نمیدونم
جونگکوک: بیا خونه راجبش بحث میکنیم
ات: باش
و به بزرگترین پاساژ سئول رفتیم من نمی خواستم زیاد لباسم شلوغ و.... باشه پس یه ساده میگیرم
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم
ات:من یه لباس عروس ساده می خوام
جونگکوک:چرا
ات: خب...
جونگکوک: میدونم اما نمی خوام عروسیمون بد باشه به هر حال ما قراره یه بار عرپس و داماد شیم
ات: آره اما....
جونگکوک: نه
ات: باش
رفتیم سمت یه مزون لباس عروس رفایم داخل من رفتم لباس پرو کنم
اولی:
ات چطوره
جونگکوک: افتضاح بدی
دومی: این چی
جونگکوک اصلا بعدی
و همینطور لباس عوض میکردم
جونگکوک ویو
ات رفت تا لباس آخر و بپوشه و وقتی اومد واقعا محوش شدم نیلی خوشگل شده بود
ات: دیگه این واقعا خوبه؟
☆͜͡part_¹²ঔৣ͡ ͜
م/ا: آ باشه پس ما میریم
جونگکوک: منم میام
ات:برین دیگه
جونگکوک: باشه سری آماده شو
ات: باش
جونگکوک رفت
ات: وایی خدا آبروم پیش مامان کوک رفتتت
سری بلند شدم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهامو خشک کردم یه میکاپ ساده کردم و گوشیم و برداشتم و اسلحه ام رو گذاشتم پشت کمرم و سری رفتم پایین
ات: سلام صبح بخیر...جونگکوک بریم دیگه
جونگکوک: بریم
+صبحتون بخیر البته ظهره
جونگکوک و ات:(خنده)
+برید و قشنگ ترین لباسا رو بخرید
جونگکوک: هعیی چشم
منو جونگکوک رفتیم بیرون و سوار ماشین کوک شدیم و حرکت کردیم هیچ حرفی بینمون ردو بدل نمیشد تا اینکه جونگکوک سکوت و شکست
جونگکوک: میگم حالا که قراره ازدواج کنیم اما همو دوست نداریم پس بیا قوانین بزاریم
ات: باهات موافقم
جونگکوک: اول من یا تو
ات: نمیدونم
جونگکوک: بیا خونه راجبش بحث میکنیم
ات: باش
و به بزرگترین پاساژ سئول رفتیم من نمی خواستم زیاد لباسم شلوغ و.... باشه پس یه ساده میگیرم
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم
ات:من یه لباس عروس ساده می خوام
جونگکوک:چرا
ات: خب...
جونگکوک: میدونم اما نمی خوام عروسیمون بد باشه به هر حال ما قراره یه بار عرپس و داماد شیم
ات: آره اما....
جونگکوک: نه
ات: باش
رفتیم سمت یه مزون لباس عروس رفایم داخل من رفتم لباس پرو کنم
اولی:
ات چطوره
جونگکوک: افتضاح بدی
دومی: این چی
جونگکوک اصلا بعدی
و همینطور لباس عوض میکردم
جونگکوک ویو
ات رفت تا لباس آخر و بپوشه و وقتی اومد واقعا محوش شدم نیلی خوشگل شده بود
ات: دیگه این واقعا خوبه؟
۱۵.۶k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.