ات: پدر سگگگگگ من امشب خون تورو میریزم
ات: پدر سگگگگگ من امشب خون تورو میریزم
ات خیلی سریع از پله ها اومد پایین و لیز خورد و نزدیک بود به سر بیاد روی زمین که یک پشتک وارون زد و خیلی عادی اومد روی،زمین
جونگکوک: 😲
ات: ببند مگس میره داخلش
و اینکه کی دوباره سطل اب گذتشت بالای در من و اب ریخت روی من و کی پله هارو خیس کرده بود
جیا: من بودم گفتم خونی شدی تمیز هم بشی
و اینکه پله هارو تمیز کرده بودم
ات: اها پس تو دو تا گوش مخملی رو سر من میبینی
جیا: عه وا بیا و خوبی کن
جونگکوک: ات برو اتاقت
ات: هوم اوک شما چیزی میخواین درست کنم
جونگکوک: اره از همه پیتزا ها درست کن
ات: یا خدا باش
5 ساعت بعد کل پیتزا ها اماده شدن
ات: بیا
جونگکوک: مرسی و افرین خودت خوردی
ات: نه
جونگکوک: برو بخور
ات: نع مرسی علاقه ای به پیتزا ندارم
ات: من باید برم باشگاه خب بعد خودم میام
جونگکوک: به
ات: اره میدونم به بادیگارد ها میگی بیان
از اون عمارت کوفتی خارج شدم و سواره موتورم شدم و با تمام قوا میروندم تا به باشگاه رسیدم لباس هام رو عوض کردم دستکش های بکس رو برداشتم تا میتونستم میزدم به کیسه
1 جئون ازت بدم میا
2 از دوست دختر ت هم بدم میاد 3 از ت بدم میاد اقای کیم
و شماره 20 داداش کجایی دلم برات تنگ شده چرا پیدات نمیشه
تا جایی ضربه زد که نفسش بند اومد
از باشگاه خارج شد
چند نفر تفنگ روبه روش بلند کرده بودن
بله بادیگارد های جئون که معلوم بود کسی اجیرشون کرده بود
نفر اول رو دست و پاهاش رو گرفته بود و تت جایی که میتونست زد
نفر دوم خیلی سریع شاه رگش رو زد و پاره کرد (با چاقو) و بقیه پا به فرار گذاشتن ات خیلی جنبش داشت پس بازم با کسی کورس کذاشت
اون فرد دوست جئون بود
(ات یک خال زیر چشمش داره)
با اون فرد کورس گذاشت و رسید به عمارت
ات خیلی سریع از پله ها اومد پایین و لیز خورد و نزدیک بود به سر بیاد روی زمین که یک پشتک وارون زد و خیلی عادی اومد روی،زمین
جونگکوک: 😲
ات: ببند مگس میره داخلش
و اینکه کی دوباره سطل اب گذتشت بالای در من و اب ریخت روی من و کی پله هارو خیس کرده بود
جیا: من بودم گفتم خونی شدی تمیز هم بشی
و اینکه پله هارو تمیز کرده بودم
ات: اها پس تو دو تا گوش مخملی رو سر من میبینی
جیا: عه وا بیا و خوبی کن
جونگکوک: ات برو اتاقت
ات: هوم اوک شما چیزی میخواین درست کنم
جونگکوک: اره از همه پیتزا ها درست کن
ات: یا خدا باش
5 ساعت بعد کل پیتزا ها اماده شدن
ات: بیا
جونگکوک: مرسی و افرین خودت خوردی
ات: نه
جونگکوک: برو بخور
ات: نع مرسی علاقه ای به پیتزا ندارم
ات: من باید برم باشگاه خب بعد خودم میام
جونگکوک: به
ات: اره میدونم به بادیگارد ها میگی بیان
از اون عمارت کوفتی خارج شدم و سواره موتورم شدم و با تمام قوا میروندم تا به باشگاه رسیدم لباس هام رو عوض کردم دستکش های بکس رو برداشتم تا میتونستم میزدم به کیسه
1 جئون ازت بدم میا
2 از دوست دختر ت هم بدم میاد 3 از ت بدم میاد اقای کیم
و شماره 20 داداش کجایی دلم برات تنگ شده چرا پیدات نمیشه
تا جایی ضربه زد که نفسش بند اومد
از باشگاه خارج شد
چند نفر تفنگ روبه روش بلند کرده بودن
بله بادیگارد های جئون که معلوم بود کسی اجیرشون کرده بود
نفر اول رو دست و پاهاش رو گرفته بود و تت جایی که میتونست زد
نفر دوم خیلی سریع شاه رگش رو زد و پاره کرد (با چاقو) و بقیه پا به فرار گذاشتن ات خیلی جنبش داشت پس بازم با کسی کورس کذاشت
اون فرد دوست جئون بود
(ات یک خال زیر چشمش داره)
با اون فرد کورس گذاشت و رسید به عمارت
۴.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.