بیبی نیمه خون آشام من پارت اول
بیبی نیمه خون آشام من پارت اول
* تق تق تق *
(؟؟) : ببخشید قربان میتونم بیام تو ؟
(؟) : بیا تو
( ؟؟) : پرونده ای که گفته بودید رو آوردم
(؟) : بزارش روی میزم
(؟) : خوبه خوبه
(؟؟) : میتونم برم ؟
(؟) : آره برو
(؟) : خیلی ممنون ، خسته نباشید
☆ فلش بک به جلو
(؟؟؟) : چویااااا داری کجا میری بزار منم بیام با هم بریم
چویا : دارم میرم خونه ، ندو میوفتیا بعد کار تو هم به این زودی تموم شد
(؟؟؟) : آره...( نفس نفس زدن )...دیدم تو هم پرونده... رو تحویل.. دادی منم رفتم تحویل... دادم
چویا : باشه ، باشه یکم نفس بگیر نمیری اکو
اکوتاگاوا : نه نمیمیرم ( نفس نفس زدن )
اکوتاگاوا : راستییی ببین یه چیز جدید درباره خون آشام ها فهمیدم اونا خون های انسان ها رو فقط میخورن یعنی اگر یه کسی نیمه خون آشام باشه یا خون آشام باشه یک خون آشام نمیتونه خونش رو بمکه باحال نیست ؟
چویا : اه اه اه حالم بد شد چرا اینقدر به این خراپاف ها باور داری ؟
اکوتاگاوا : آخه خیلی خفنه بعد میدونستی با پیاز نمیمیرن ؟
چویا : حالم بهم خورد دیگه نگو بعدا ادامه بده فعلا بیا بریم یه کافه ای چیزی
اکوتاگاوا : باشه 😊
روی ( علامت روی ☆ [ نویسنده ] )
☆ اکوتاگاوا و چویا به کافه رفتن یه قهوه ای خوردن و از کافه زدن بیرون اکوتاگاوا به خونش رفت ، چویا هم همین طور ولی.......
★ ادامه دارد ★
________________________
چطور شد ؟
خوب شد ؟
ادامه بدم ؟
* تق تق تق *
(؟؟) : ببخشید قربان میتونم بیام تو ؟
(؟) : بیا تو
( ؟؟) : پرونده ای که گفته بودید رو آوردم
(؟) : بزارش روی میزم
(؟) : خوبه خوبه
(؟؟) : میتونم برم ؟
(؟) : آره برو
(؟) : خیلی ممنون ، خسته نباشید
☆ فلش بک به جلو
(؟؟؟) : چویااااا داری کجا میری بزار منم بیام با هم بریم
چویا : دارم میرم خونه ، ندو میوفتیا بعد کار تو هم به این زودی تموم شد
(؟؟؟) : آره...( نفس نفس زدن )...دیدم تو هم پرونده... رو تحویل.. دادی منم رفتم تحویل... دادم
چویا : باشه ، باشه یکم نفس بگیر نمیری اکو
اکوتاگاوا : نه نمیمیرم ( نفس نفس زدن )
اکوتاگاوا : راستییی ببین یه چیز جدید درباره خون آشام ها فهمیدم اونا خون های انسان ها رو فقط میخورن یعنی اگر یه کسی نیمه خون آشام باشه یا خون آشام باشه یک خون آشام نمیتونه خونش رو بمکه باحال نیست ؟
چویا : اه اه اه حالم بد شد چرا اینقدر به این خراپاف ها باور داری ؟
اکوتاگاوا : آخه خیلی خفنه بعد میدونستی با پیاز نمیمیرن ؟
چویا : حالم بهم خورد دیگه نگو بعدا ادامه بده فعلا بیا بریم یه کافه ای چیزی
اکوتاگاوا : باشه 😊
روی ( علامت روی ☆ [ نویسنده ] )
☆ اکوتاگاوا و چویا به کافه رفتن یه قهوه ای خوردن و از کافه زدن بیرون اکوتاگاوا به خونش رفت ، چویا هم همین طور ولی.......
★ ادامه دارد ★
________________________
چطور شد ؟
خوب شد ؟
ادامه بدم ؟
۳.۹k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.