پارت 6
پارت 6
رمان از زبان رایان@$$%%^&))(
من: بهش دادی
رامتین: اره اما ممکنه باور نکنه
جانان:چیو باور نکنه چی دادی
من: به تو ربط نداره
جانان:دختره وحشی وای خدا اسلحه داشت اسلحه معدم درد می کنه
من: سامیار جانان ببر
سامیار: باشع
رفتن
رامتین: رایان چرا این جوری شده فرشته رایان اون از من متنفر چرا اصلا این جوری شد کاش می شد برگشت به گذشته نمیزاشتیم ازش سو استفاده کنن
من: بسه چیزی که گذشته
رامتین: اون ما رو مقصر می دونه
من: درستش می کنم
رامتین: هنوزم دوستش داری
من: بیشتر از اونی که فکرش می کنی
رمان از زبان فرشته@$%^*
مدارکی که به من رامتین داد خوندم نوشته بود که اونی که به من زنگ زد و از خواست اون کار کنم رایان نبوده کسی دیگه بوده و خیلی چیزای دیگه که فکرم مشغول کرد
رویا: فرشته یک هفته بیشتر نیست که ازاد شدی بیا یکم از فکر اینا بیایم بیرون بریم گردش منم تا اون موقعه میدم بچه ها تحقیق کنن
فکر بدی نبود منم خسته شده ام یکم بزار شادی کنم بعد به حساب شون می رسم
من: اوکی
صبح زود رویا بیدارم کرد
من: چته
رویا: بریم باشگاه
بزور رفتیم بدن سازی
رویا: اه بابا یکم اون اخم ول کن بیا قر بده این بدن بساز جوجه
نتونستم جلو خنده ام بگیرم
ورزش کردیم بعد دوساعت رفتیم خونه نهار بیرون سفارش دادیم دوتا برگ
خوردیم
رویا: ببین صبح ها باشگاه بعد نهار میریم گردش و تفریح و خرید و مسابقه ماشین و این چیزا
من: حالشو داری یا
رویا: اه بابا ضد حال نباش
من: خب بعد هر روز نمیشه رفت بیرون که
رویا: می دونم وقتای که خونی ام اشپزی و دسر و کیک و فیلم و بازی این چیزا می کنیم
من: اشپزی اصلا
رویا: گو بخور بابا الانم برو اماده شو بریم ارایشگاه نوبت داریم
یه ست لی پوشیدم رفتیم
رویا: ببین می خوام موهاش رنگ بشه و ناخن کاشت نه کاور یکم پوستش سر حال بیارین حالا همین قدر
من: اصلا
رویا: لال
پایین موهام یخی کردن ناخنم کاور مشکی و سفید وای پوستم اینقدر کشیدن و روش ماسک و چرت و پرت گذاشتن ترکید رویا هم همین کارا کرد کلا یه سه ساعتی ارایشگاه بودیم
پول حساب کردیم
من: بریم خونه
رویا: اره فردا خرید داریم اها نظرت چیه خونه و یه تغییر بدیم
من: تو این همه انرژی از کجا میاری اخه
یه دوهفته ای از برنامه های رویا می گذره واقعا خوش گذشت کمتر فکر و خیال می کردم بیشتر می خندیدم
هوا خیلی سرد شده قرار بریم کافه
یه پالتو سفید با شالگردن و کلا سفید پوشیدم شروار سفید با پوتین سفید کلا سفید بعد مدت ها خط چشم کشیدم الان شبیه هشت سال پیشم شدم زندان اصلا یادم نمی ره هر شب خواب می بینم تو انفرادیم ولش
کیفم برداشتم رفتم
رویا: فرشته تحقیق تموم شد حقیقت داره رامتین و رایان هیچ نقشی نداشتن اونا اون موقعه تو بازداشتگاه بودن درست یک هفته بعد رفتن تو ازاد شدن
من: اها
رمان از زبان رایان@$$%%^&))(
من: بهش دادی
رامتین: اره اما ممکنه باور نکنه
جانان:چیو باور نکنه چی دادی
من: به تو ربط نداره
جانان:دختره وحشی وای خدا اسلحه داشت اسلحه معدم درد می کنه
من: سامیار جانان ببر
سامیار: باشع
رفتن
رامتین: رایان چرا این جوری شده فرشته رایان اون از من متنفر چرا اصلا این جوری شد کاش می شد برگشت به گذشته نمیزاشتیم ازش سو استفاده کنن
من: بسه چیزی که گذشته
رامتین: اون ما رو مقصر می دونه
من: درستش می کنم
رامتین: هنوزم دوستش داری
من: بیشتر از اونی که فکرش می کنی
رمان از زبان فرشته@$%^*
مدارکی که به من رامتین داد خوندم نوشته بود که اونی که به من زنگ زد و از خواست اون کار کنم رایان نبوده کسی دیگه بوده و خیلی چیزای دیگه که فکرم مشغول کرد
رویا: فرشته یک هفته بیشتر نیست که ازاد شدی بیا یکم از فکر اینا بیایم بیرون بریم گردش منم تا اون موقعه میدم بچه ها تحقیق کنن
فکر بدی نبود منم خسته شده ام یکم بزار شادی کنم بعد به حساب شون می رسم
من: اوکی
صبح زود رویا بیدارم کرد
من: چته
رویا: بریم باشگاه
بزور رفتیم بدن سازی
رویا: اه بابا یکم اون اخم ول کن بیا قر بده این بدن بساز جوجه
نتونستم جلو خنده ام بگیرم
ورزش کردیم بعد دوساعت رفتیم خونه نهار بیرون سفارش دادیم دوتا برگ
خوردیم
رویا: ببین صبح ها باشگاه بعد نهار میریم گردش و تفریح و خرید و مسابقه ماشین و این چیزا
من: حالشو داری یا
رویا: اه بابا ضد حال نباش
من: خب بعد هر روز نمیشه رفت بیرون که
رویا: می دونم وقتای که خونی ام اشپزی و دسر و کیک و فیلم و بازی این چیزا می کنیم
من: اشپزی اصلا
رویا: گو بخور بابا الانم برو اماده شو بریم ارایشگاه نوبت داریم
یه ست لی پوشیدم رفتیم
رویا: ببین می خوام موهاش رنگ بشه و ناخن کاشت نه کاور یکم پوستش سر حال بیارین حالا همین قدر
من: اصلا
رویا: لال
پایین موهام یخی کردن ناخنم کاور مشکی و سفید وای پوستم اینقدر کشیدن و روش ماسک و چرت و پرت گذاشتن ترکید رویا هم همین کارا کرد کلا یه سه ساعتی ارایشگاه بودیم
پول حساب کردیم
من: بریم خونه
رویا: اره فردا خرید داریم اها نظرت چیه خونه و یه تغییر بدیم
من: تو این همه انرژی از کجا میاری اخه
یه دوهفته ای از برنامه های رویا می گذره واقعا خوش گذشت کمتر فکر و خیال می کردم بیشتر می خندیدم
هوا خیلی سرد شده قرار بریم کافه
یه پالتو سفید با شالگردن و کلا سفید پوشیدم شروار سفید با پوتین سفید کلا سفید بعد مدت ها خط چشم کشیدم الان شبیه هشت سال پیشم شدم زندان اصلا یادم نمی ره هر شب خواب می بینم تو انفرادیم ولش
کیفم برداشتم رفتم
رویا: فرشته تحقیق تموم شد حقیقت داره رامتین و رایان هیچ نقشی نداشتن اونا اون موقعه تو بازداشتگاه بودن درست یک هفته بعد رفتن تو ازاد شدن
من: اها
۴.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.