فیک جیمین دوبال عجیب
فیک جیمین دوبال عجیب
(پارت۱۹)
ساعت۷صبح
از زبان ات
رفتم شرکت جیمین هنوز نیمومده بود نشستم پشت میز کارم داشتم باگوشیم ور میرفتم که جیمین اومد گفتم سلام عشقم ترسید سر مو اوردم بالاگفتم کی اومدی گفت وقتی با گوشی ور میرفتی لبخند زد و رفت توی دفتر کارش منم نشسته بودم بالاخره وقت ناهار ولی جیمین از دفتر کارش بیرون نیمومده کل کار کنان رفتن ناهار جیمین بهم زنگ زد گفت بیا تو دفترم رفتم بهش گفتم بیکاری گفت اره گفتم چرا نمیری گفت منتظر بودم با عشقم خلوط کنم رفتم پشت میز کارش نشستم رو پاهاش دستمو گذاشتم روی شونه هاش گفت الان تنهاییم سرخ شده بود گفتم جیمین حالت خوبه نکنه سنگینم روت فشار اومد گفت پشتتو نگاه کن سرمو بر گردوندم اوه شت ارو بدون اینکه در بزنه اومده داخل اتاق مارو نگاه میکنه قیافشو کج کرد گفت اه چقدر شیرین از روی پای جیمین بلند شدم گفتم تو در زدن بلد نیستی گفت نکه از پشت شیشه دیده نمیشین چندشا برین یه جادیگه مثب ۱۸ انجام بدین گفتم مگه من چیکار کردم فقط روی پاهای دوست پسرم نشستم جیمین خندید گفت بریم رفتیم ناهار دوباره برگشتیم بالاخره ساعت کاریم تموم شد رفتم خونه ارو هم اومد داشتیم شام میخوردیم صدای در اومدرفتم درو باز کردم یه خانوم و یه اقا بود گفتم سلام بفرمایید گفت ات خوبی دخترم اشک توی چشمام جمع شد نکنه مامانم باشه گفت شناختی گفتم نه گفت منم مادرت بهش نگاه کردم گفتم خب الان اینجا چیکار میکنی گفت متاسفم
پدرت مرد من میخواستم زود بیام نشد نگاه به اون اقا کردم گفتم تو بخاطر این منو بابامو تنها گذاشتی ر.ی.د.ی تو بچگیم بخاطر این گفت ات درو بستم رفتم ارو گفت اروم باش
(پارت۱۹)
ساعت۷صبح
از زبان ات
رفتم شرکت جیمین هنوز نیمومده بود نشستم پشت میز کارم داشتم باگوشیم ور میرفتم که جیمین اومد گفتم سلام عشقم ترسید سر مو اوردم بالاگفتم کی اومدی گفت وقتی با گوشی ور میرفتی لبخند زد و رفت توی دفتر کارش منم نشسته بودم بالاخره وقت ناهار ولی جیمین از دفتر کارش بیرون نیمومده کل کار کنان رفتن ناهار جیمین بهم زنگ زد گفت بیا تو دفترم رفتم بهش گفتم بیکاری گفت اره گفتم چرا نمیری گفت منتظر بودم با عشقم خلوط کنم رفتم پشت میز کارش نشستم رو پاهاش دستمو گذاشتم روی شونه هاش گفت الان تنهاییم سرخ شده بود گفتم جیمین حالت خوبه نکنه سنگینم روت فشار اومد گفت پشتتو نگاه کن سرمو بر گردوندم اوه شت ارو بدون اینکه در بزنه اومده داخل اتاق مارو نگاه میکنه قیافشو کج کرد گفت اه چقدر شیرین از روی پای جیمین بلند شدم گفتم تو در زدن بلد نیستی گفت نکه از پشت شیشه دیده نمیشین چندشا برین یه جادیگه مثب ۱۸ انجام بدین گفتم مگه من چیکار کردم فقط روی پاهای دوست پسرم نشستم جیمین خندید گفت بریم رفتیم ناهار دوباره برگشتیم بالاخره ساعت کاریم تموم شد رفتم خونه ارو هم اومد داشتیم شام میخوردیم صدای در اومدرفتم درو باز کردم یه خانوم و یه اقا بود گفتم سلام بفرمایید گفت ات خوبی دخترم اشک توی چشمام جمع شد نکنه مامانم باشه گفت شناختی گفتم نه گفت منم مادرت بهش نگاه کردم گفتم خب الان اینجا چیکار میکنی گفت متاسفم
پدرت مرد من میخواستم زود بیام نشد نگاه به اون اقا کردم گفتم تو بخاطر این منو بابامو تنها گذاشتی ر.ی.د.ی تو بچگیم بخاطر این گفت ات درو بستم رفتم ارو گفت اروم باش
۵.۱k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.