سرد و خشن پارت ۷
از زبان بورام:
ا.ت رو فرستادم بره حموم خودمم رفتم یه چیزی درست کنم بخوره انقدر غذا نخورده بدنش ضعیف شده ، واقعا حرصم میگیره که اون مرتیکه داره زندگیه دوستمو خراب میکنه البته به برنامه هایی دارم براش حالا نشونش میدم خیانت کردن به دوست من یعنی چی.........
فلش بک بعد از بیرون اومدن ا.ت و ناهار خوردن :
بورام : ا.ت زود یه لباس بپوش بریم شرکت جونگکوک
ا.ت: برای چی؟ 😒
بورام : فقط کاری که میگمو بکن 😐
ا.ت: باش
از زبان ا.ت:
لباس پوشیدم و رفتیم بیرون، سوار ماشین بورام شدیم و رفتیم که من گفتم :
ا.ت:بورام برای چی داریم میریم شرکت اون مرتیکه
بورام: که بهش بگی میخوای طلاق بگیری
ا.ت: ولی.....
بورام: ا.ت ولی نداره مگه نمیبینی داره عذابت میده چرا هنوزم میخوای پیشش بمونی
ا.ت: راس میگی من نمیتونم زندگیمو بخاطر کسی که دوسم نداره تلف کنم
بورام : آره دختر همینه
فلش بک زمانی که رسیدن:
بورام ماشینو پارک کرد ، رفتیم داخل که منشی جلومو گرف:
منشی: ببخشید شما؟
ا.ت: همسر آقای جئونم
منشی: آهان باشه اتاق آقای جئون طبقه ی چهارمه
ا.ت: اوکی
رفتیم بالا که من به بورام گفتم :
ا.ت: بورام میشه تو لاوی بمونی میخوام تنهایی باهاش صحبت کنم
بورام: باش برو ببینم چیکار می کنی دختر
سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه ی چهارم یه نگاهی به در اتاقا کردم که دیدم رو یکی از درا نوشته جئون جونگ کوک حتما خودشه رفتم در زدم و وارد شدم، جونگکوک سرش به کارا گرم بود و زمانی که سرشو آورد بالا و منو دیدم یکم جا خوردو گف:
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت: نمیخوام طولش بدم یه راست میرم سر اصل مطلب، میخوام طلاق بگیرم
کوک: هِه جالبه خانومی یهویی فکر طلاق افتادن متاسفانه ا.ت خانوم حق طلاق برای منه و منم نمیخوام طلاق بگیرم
ا.ت: مشکل تو چیه.... هانننن من خسته شدم از این زندگی ای که دارم برای چی نمیخوای طلاق بگیری
کوک: به تو ربطی نداره برای چی نمیخوام طلاق بگیرم صداتم واسه من بالا نبر حالا هم برو گمشو خونه
ا.ت: ازت متنفرم
جمله ی آخر رو گفتم و از دفترش بیرون اومدمو درو محکم پشت خودم بستم . اعصابم بدجور بهم
ریخته بود مگه من بازیچه ی دستشم که اینطوری زندگیمو خراب میکنه. رفتم پایین و دست بورام رو گرفتمو رفتیم تو ماشین نشستیم که بورام گفت:
بورام: چیشد ا.ت؟
ا.ت: بورام من دیگه از این زندگی خسته شدم مرتیکه ی عن به من میگه حق طلاق برای منه منم نمیخوام طلاق بگیرم
بورام : واقعا فازش چیه این
ا.ت: چمیدونم بابا
بورام : ا.ت هنوز نقشه به پایان نرسیده واس اینجاشم فکر کردم چیکار کنیم
ا.ت: خب چی
بورام : ببین هرکاری که جونگکوک متنفره رو انجام میدی حالا که اون داره اذیتت میکنه تو هم اذیتش میکنی که بفهمه یه من ماست چقد کره داره
ا.ت رو فرستادم بره حموم خودمم رفتم یه چیزی درست کنم بخوره انقدر غذا نخورده بدنش ضعیف شده ، واقعا حرصم میگیره که اون مرتیکه داره زندگیه دوستمو خراب میکنه البته به برنامه هایی دارم براش حالا نشونش میدم خیانت کردن به دوست من یعنی چی.........
فلش بک بعد از بیرون اومدن ا.ت و ناهار خوردن :
بورام : ا.ت زود یه لباس بپوش بریم شرکت جونگکوک
ا.ت: برای چی؟ 😒
بورام : فقط کاری که میگمو بکن 😐
ا.ت: باش
از زبان ا.ت:
لباس پوشیدم و رفتیم بیرون، سوار ماشین بورام شدیم و رفتیم که من گفتم :
ا.ت:بورام برای چی داریم میریم شرکت اون مرتیکه
بورام: که بهش بگی میخوای طلاق بگیری
ا.ت: ولی.....
بورام: ا.ت ولی نداره مگه نمیبینی داره عذابت میده چرا هنوزم میخوای پیشش بمونی
ا.ت: راس میگی من نمیتونم زندگیمو بخاطر کسی که دوسم نداره تلف کنم
بورام : آره دختر همینه
فلش بک زمانی که رسیدن:
بورام ماشینو پارک کرد ، رفتیم داخل که منشی جلومو گرف:
منشی: ببخشید شما؟
ا.ت: همسر آقای جئونم
منشی: آهان باشه اتاق آقای جئون طبقه ی چهارمه
ا.ت: اوکی
رفتیم بالا که من به بورام گفتم :
ا.ت: بورام میشه تو لاوی بمونی میخوام تنهایی باهاش صحبت کنم
بورام: باش برو ببینم چیکار می کنی دختر
سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه ی چهارم یه نگاهی به در اتاقا کردم که دیدم رو یکی از درا نوشته جئون جونگ کوک حتما خودشه رفتم در زدم و وارد شدم، جونگکوک سرش به کارا گرم بود و زمانی که سرشو آورد بالا و منو دیدم یکم جا خوردو گف:
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت: نمیخوام طولش بدم یه راست میرم سر اصل مطلب، میخوام طلاق بگیرم
کوک: هِه جالبه خانومی یهویی فکر طلاق افتادن متاسفانه ا.ت خانوم حق طلاق برای منه و منم نمیخوام طلاق بگیرم
ا.ت: مشکل تو چیه.... هانننن من خسته شدم از این زندگی ای که دارم برای چی نمیخوای طلاق بگیری
کوک: به تو ربطی نداره برای چی نمیخوام طلاق بگیرم صداتم واسه من بالا نبر حالا هم برو گمشو خونه
ا.ت: ازت متنفرم
جمله ی آخر رو گفتم و از دفترش بیرون اومدمو درو محکم پشت خودم بستم . اعصابم بدجور بهم
ریخته بود مگه من بازیچه ی دستشم که اینطوری زندگیمو خراب میکنه. رفتم پایین و دست بورام رو گرفتمو رفتیم تو ماشین نشستیم که بورام گفت:
بورام: چیشد ا.ت؟
ا.ت: بورام من دیگه از این زندگی خسته شدم مرتیکه ی عن به من میگه حق طلاق برای منه منم نمیخوام طلاق بگیرم
بورام : واقعا فازش چیه این
ا.ت: چمیدونم بابا
بورام : ا.ت هنوز نقشه به پایان نرسیده واس اینجاشم فکر کردم چیکار کنیم
ا.ت: خب چی
بورام : ببین هرکاری که جونگکوک متنفره رو انجام میدی حالا که اون داره اذیتت میکنه تو هم اذیتش میکنی که بفهمه یه من ماست چقد کره داره
۲۳.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.