part2
از زبان جی کی :بدون توجه به سوال کی را دنبالش دوییدم تا گوشیو بدم
*هوییی با توعم جوابمو بدههه
*هیچی نشده افتاده دنبال دخترا
دید کی را: بعد از اینکه فهمیدیم انتخاب شدیم جونگ کوک رفت تا برای خودش شیرموز بخره منم از صبح سر پا بودمو خسته شده بودم برای همین نشستم زمین، سالن خیلی شلوغ بود حدود ۱٠٠ تا کارآموز اونجا بود که البته فقط دخترارو میشناختم، چون بخاطر تعداد زیاد داوطلب کمپانی مدت کاری رو شیفتی کرده بود شیفت صبح پسرا و شیفت بعد از ظهرم دخترا بودن
(پایان دید کی را)
.............................................................
سونلی: وارد سالن اعلام نتایج شدم خیلی دیر کرده بودم حتی سخنرانی و اعلام اسامی رو هم از دست داده بودم
+هیییییییععععــــف
میخواستم برگردم برم خوابگاه که یهو یکی زد رو شونم برگشتم دیدم یه مرد قد بلند حدودا ۴٠ ساله وایساده جلوم
(علامت مرده@)
@ببخشید شما لو سونلی هستید؟
+ب.. بله خودمم
@این نامه قبولی شماست (یه نامه که تو یه پاک سفید بود رو داد به سونلی)
+نامه قبولی من؟!!!؟؟!؟
نامه رو با تعجب ازش گرفتم اونم رفت
ادامه دید سونلی:
با عجله نامه رو باز کردمو شروع کردم به خوندنش باورم نمیشد من قبول شدم
اما صبر کن یه چیزی جور در نمیاد
+چــــــــــییییییییییی؟؟؟؟؟!!!
چشامو درشت کردمو دوباره اون بندو خوندم:
(بخشی از نامه: این گروه تشکیل شده از ۷ پسر و۲دختر است که شما مفتخرید تا عضو نهم این گروه باشید)
۷ تاااااپسرررررر؟؟؟؟!!
مگ قرار نبود یه گروه دخترانه باشه؟!
الان چیکار کنم
یجورایی هم خوشحال بودم هم ناراحت ، خب من با دخترا بیشتر از پسرا احساس راحتی میکنم و زودترم میتونم باهاشون کنار بیام اما تو گروه فقط دوتا دختر هستش که یکیش خودمم...
تو همین فکروخیالا بودمو داشتم از سالن اعلام اسامی خارج میشدم که باز همون پسره جلومو گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــ☆ــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگ کوک: همینجوری داشتم دنبالش میگشتم اما اصلا تو سالن نبود انگار آب شده بود همون لحظه یه پیام اومد به گوشیش: "❤️بابا❤️
بجای اینکه درستو بخونی رفتی دنبال خوانندگی؟!!
من تورو فرستادم کره که الکی وقتت رو حدر بدی؟
از فکر این چیزا بیا بیرون"
...........................................................
جونگ کوک: بی اراده باز کردمو پیاماشو خوندم از پیاما فهمیدم که دختره کره ای نیست و انگار خانوادشم خبر ندارن که کار آموز کمپانیه
ناخوداگاه خندم گرفت گوشیو خاموش کردمو سرمو این ور اون ور چرخوندم تا شاید ببینمش که یهو چشمم بهش افتاد رفتم سمتش و گفتم:.....
اینم پارت ۲
اگه خوشت اومد لایک یادت نره 😉
*هوییی با توعم جوابمو بدههه
*هیچی نشده افتاده دنبال دخترا
دید کی را: بعد از اینکه فهمیدیم انتخاب شدیم جونگ کوک رفت تا برای خودش شیرموز بخره منم از صبح سر پا بودمو خسته شده بودم برای همین نشستم زمین، سالن خیلی شلوغ بود حدود ۱٠٠ تا کارآموز اونجا بود که البته فقط دخترارو میشناختم، چون بخاطر تعداد زیاد داوطلب کمپانی مدت کاری رو شیفتی کرده بود شیفت صبح پسرا و شیفت بعد از ظهرم دخترا بودن
(پایان دید کی را)
.............................................................
سونلی: وارد سالن اعلام نتایج شدم خیلی دیر کرده بودم حتی سخنرانی و اعلام اسامی رو هم از دست داده بودم
+هیییییییععععــــف
میخواستم برگردم برم خوابگاه که یهو یکی زد رو شونم برگشتم دیدم یه مرد قد بلند حدودا ۴٠ ساله وایساده جلوم
(علامت مرده@)
@ببخشید شما لو سونلی هستید؟
+ب.. بله خودمم
@این نامه قبولی شماست (یه نامه که تو یه پاک سفید بود رو داد به سونلی)
+نامه قبولی من؟!!!؟؟!؟
نامه رو با تعجب ازش گرفتم اونم رفت
ادامه دید سونلی:
با عجله نامه رو باز کردمو شروع کردم به خوندنش باورم نمیشد من قبول شدم
اما صبر کن یه چیزی جور در نمیاد
+چــــــــــییییییییییی؟؟؟؟؟!!!
چشامو درشت کردمو دوباره اون بندو خوندم:
(بخشی از نامه: این گروه تشکیل شده از ۷ پسر و۲دختر است که شما مفتخرید تا عضو نهم این گروه باشید)
۷ تاااااپسرررررر؟؟؟؟!!
مگ قرار نبود یه گروه دخترانه باشه؟!
الان چیکار کنم
یجورایی هم خوشحال بودم هم ناراحت ، خب من با دخترا بیشتر از پسرا احساس راحتی میکنم و زودترم میتونم باهاشون کنار بیام اما تو گروه فقط دوتا دختر هستش که یکیش خودمم...
تو همین فکروخیالا بودمو داشتم از سالن اعلام اسامی خارج میشدم که باز همون پسره جلومو گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــ☆ــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگ کوک: همینجوری داشتم دنبالش میگشتم اما اصلا تو سالن نبود انگار آب شده بود همون لحظه یه پیام اومد به گوشیش: "❤️بابا❤️
بجای اینکه درستو بخونی رفتی دنبال خوانندگی؟!!
من تورو فرستادم کره که الکی وقتت رو حدر بدی؟
از فکر این چیزا بیا بیرون"
...........................................................
جونگ کوک: بی اراده باز کردمو پیاماشو خوندم از پیاما فهمیدم که دختره کره ای نیست و انگار خانوادشم خبر ندارن که کار آموز کمپانیه
ناخوداگاه خندم گرفت گوشیو خاموش کردمو سرمو این ور اون ور چرخوندم تا شاید ببینمش که یهو چشمم بهش افتاد رفتم سمتش و گفتم:.....
اینم پارت ۲
اگه خوشت اومد لایک یادت نره 😉
۱۱.۹k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.