پارت 12 گربه ی سیاه
پارت 12 گربه ی سیاه
اسلاید دو لباسی که یوکی زیر لباس فرمش می پوشه و زیره لباسه هم مثل سنجو باند می پیچونه
.........................................................................................................................................................................
از زبون یوکی:
پرش زمانی به بعد جلسه:
احساس بدی دارم زودتر فلنگو ببندم
هانما: هوی هوی کوچولو کجا با این عجله؟ فکر کردی قسر درمیری؟
یوکی: شوجی بیا شرط بزاریم
هانما: چه شرطی؟
یوکی: اگه منو بگیری هرکاری خواستی باهام بکن
هانما: قبوله
یوکی: سه دو یک یییااا اابببلللففضضلللل
سریع پناه بردم پشت باجی
هانما: هوی باجی اون دختره رو بده
باجی: برای چی؟
هانما: جوجه بیا بیرون وگرنه بزور دست به کار میشم(نیشخند)
یوکی: یک من جوجه نیستم تو زیادی بلندی زرافه دو مثلا می خوای چه گوهی بخوری(پکر و خنثی)
مایکی: اینجا چه خبره؟
چیفویو:دارین چی کار میکنین؟
باجی یوکی و هانما: هیچی!
یوکی: اونی سان بریم خونه؟
چیفویو: بریم
پرش زمانی دو ماه بعد:
همچنان از زبون یوکی:
به کریسمس نزدیکیم فکرکنم هفته ی دیگه کریسمسه باید برم خرید
در پاساژ:
عر چقدر وسایل بامزه!
که یهو....
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الان ساعت پنج صبحه و میدونم خیلی کوتاه شد ولی بعدا سیع می کنم جبران کنم جانه👋🏻
اسلاید دو لباسی که یوکی زیر لباس فرمش می پوشه و زیره لباسه هم مثل سنجو باند می پیچونه
.........................................................................................................................................................................
از زبون یوکی:
پرش زمانی به بعد جلسه:
احساس بدی دارم زودتر فلنگو ببندم
هانما: هوی هوی کوچولو کجا با این عجله؟ فکر کردی قسر درمیری؟
یوکی: شوجی بیا شرط بزاریم
هانما: چه شرطی؟
یوکی: اگه منو بگیری هرکاری خواستی باهام بکن
هانما: قبوله
یوکی: سه دو یک یییااا اابببلللففضضلللل
سریع پناه بردم پشت باجی
هانما: هوی باجی اون دختره رو بده
باجی: برای چی؟
هانما: جوجه بیا بیرون وگرنه بزور دست به کار میشم(نیشخند)
یوکی: یک من جوجه نیستم تو زیادی بلندی زرافه دو مثلا می خوای چه گوهی بخوری(پکر و خنثی)
مایکی: اینجا چه خبره؟
چیفویو:دارین چی کار میکنین؟
باجی یوکی و هانما: هیچی!
یوکی: اونی سان بریم خونه؟
چیفویو: بریم
پرش زمانی دو ماه بعد:
همچنان از زبون یوکی:
به کریسمس نزدیکیم فکرکنم هفته ی دیگه کریسمسه باید برم خرید
در پاساژ:
عر چقدر وسایل بامزه!
که یهو....
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الان ساعت پنج صبحه و میدونم خیلی کوتاه شد ولی بعدا سیع می کنم جبران کنم جانه👋🏻
۳.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.