فیک شوگا پارت 6
فقط قبل شروع یه چی بگم
من اونجا عشق هسو هم جیهوپ هس و رئیس خون آشام ها هم اسمش جیهوپه من اینجا آشتب نوشتم
این جیهوپ با اون فرق داره اوک؟
ا.ت
مگه میخواد چیکار کنه؟
اومد داخل و یه نیشخند زد
منو گرفتن انداخت رو تخت و روم خیمه زد تازه فهمیدم میخواد چیکار میکنه و میخواستم جیغ بزنم که فهمید و با لباش صدامو خنثی میکرد...
داشت باسامو در میآورد چون لباسم خیلی سخت درمیومد پارشکرد داشتم از ترس میمردم که صدای تق تق در اومد و خداروشکر کردم....
جیهوپ:چیه؟
خدمتکار:ببخشید ارباب رئیس خون آشام ها اومده خیلیم عصبانیه
جیهوپ:چ...چی اومدم(ازشون میترسه چون خیلی قوی تر از اونان)
جیهوپ:ب...بفرمایید بشنین
جیهوپ:کاری داشتین که اینجا اومدید؟
شوگا:دختره رو برش گردون(عصبانی)
جیهوپ:کدوم دختره؟
شوگا:میدونی کدومو میگم
برش نگردونی دیگه خدت میدونی...
جیهوپ:با...باش
جیهوپ رفت و به ا.ت لباس دادو اونو به شوگابرگردوند
شوگا دست ا.ت رو مهم گرفت اما ا.ت اعتراضی نکرد چون میتونست باعث دردسر میشه
شوگا تونو سوار ماشین کرد
شوگا:وقتی رفتیم عمارت جوری تنبیه میکنم که وقتی حتی اسم فرار بیاد بلرزی
ا.ت:بب.بخشید...لدفا غلط کردممم...
چیهوپ
چرا اون دختره آنقدر برا اون ارباب بیرحم مهمه؟
عه نکنه اربابم ن عاشق شده!
پس یه کس تونسته قلبشو بدست بیاره
هه از همون دختره استفاده میکنم و بهش صدمه میزنم
هه...
من اونجا عشق هسو هم جیهوپ هس و رئیس خون آشام ها هم اسمش جیهوپه من اینجا آشتب نوشتم
این جیهوپ با اون فرق داره اوک؟
ا.ت
مگه میخواد چیکار کنه؟
اومد داخل و یه نیشخند زد
منو گرفتن انداخت رو تخت و روم خیمه زد تازه فهمیدم میخواد چیکار میکنه و میخواستم جیغ بزنم که فهمید و با لباش صدامو خنثی میکرد...
داشت باسامو در میآورد چون لباسم خیلی سخت درمیومد پارشکرد داشتم از ترس میمردم که صدای تق تق در اومد و خداروشکر کردم....
جیهوپ:چیه؟
خدمتکار:ببخشید ارباب رئیس خون آشام ها اومده خیلیم عصبانیه
جیهوپ:چ...چی اومدم(ازشون میترسه چون خیلی قوی تر از اونان)
جیهوپ:ب...بفرمایید بشنین
جیهوپ:کاری داشتین که اینجا اومدید؟
شوگا:دختره رو برش گردون(عصبانی)
جیهوپ:کدوم دختره؟
شوگا:میدونی کدومو میگم
برش نگردونی دیگه خدت میدونی...
جیهوپ:با...باش
جیهوپ رفت و به ا.ت لباس دادو اونو به شوگابرگردوند
شوگا دست ا.ت رو مهم گرفت اما ا.ت اعتراضی نکرد چون میتونست باعث دردسر میشه
شوگا تونو سوار ماشین کرد
شوگا:وقتی رفتیم عمارت جوری تنبیه میکنم که وقتی حتی اسم فرار بیاد بلرزی
ا.ت:بب.بخشید...لدفا غلط کردممم...
چیهوپ
چرا اون دختره آنقدر برا اون ارباب بیرحم مهمه؟
عه نکنه اربابم ن عاشق شده!
پس یه کس تونسته قلبشو بدست بیاره
هه از همون دختره استفاده میکنم و بهش صدمه میزنم
هه...
۳۰.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.