PART TWO
کره ی شمالی کاخ خورشید کومسوسان اتاق رئیس جمهور
تمام فضا از رایحه ی شکلات سیگار گورکای او احاطه شده بود اما در میان تمام این دود ها او تصویر خودش را هنگامی که در قلب کره به تمام آن ادم های به ظاهر سیاستمدار حکومت میکرد میدید.
از خودش مطمئن بود و میدانست اگر بخواهد میتواند یک دنیا را هدایت کند .
حال که جایگزین پدرش شده بود و قرار بود بر بخش شمالی کره حکومت کند پس چرا بخش جنوبی را به زانو در نیاورد ؟
او کیم تهیونگ بود .
و حتی سازمان ملل و باشگاه های اتمی ایالات متحده امریکا هم قادر به شکست او نیستند و نخواهند بود .
او سلاح خود را داشت.
سلاحی که میتوانست وجود حیات را به نابودی بکشد یا عصر جدیدی را در جهان رقم بزند.
با صدای باز شدن در
نگاه وحشیش را به فرد گستاخ مقابل اش داد و برای هزارمین بار نقشه قتل او را در ذهنش ترسیم کرد.
به هر حال دنیا باید از شر نقاط سیاهی مانند او خلاص میشد و خودش شخصا مسئولیت پاکسازی او را از تصویر خاکستری جهان بر عهده میگرفت.
زن مقابلش بدون توجه به افکار او با کتانی های صورتی رنگش وارد اتاق شد و به سمت کافه بار اتاق رفت .
بعد از ریختن شیر توتفرنگی برای خود با قدم هایی به ظاهر کیوت بر روی مبل های کرمی رنگ اتاق نشست.
و بعد از چند لحظه لب های براقش را از هم فاصله داد و گفت .
& عزیزم ...شنیدم هرزه کوچولوت برگشته پیشت
صدای ظریف و زیبای زن در اتاق پیچید.
مردمک های بی حس مرد به چشم های قهوه ای زن دوخته شد.
_هرزه ؟
زن با اینکه کمی ترسیده به نظر میرسید جواب داد:
& اره هرزه
با این حرف مرد با اخم که در هم کشیده شده بودند پوزخندی زد
و با صدای رعب اور خود زمزمه کرد
_میدونی چیه ارا ؟
ما سیاستمدار ها یک اصطلاح داریم که میگه
_ Every madman thinks all other men mad.
( همون اصطلاح کافر همه را به کیش خود پندارد )
و بعد از اینکه از حرصی شدن زن مطمعن شد از اتاق بیرون رفت.
مشتاق بود تا هر چه زودتر دوستش را ببیند.
پارک جیمین
دوست عزیز او...
◇
با قدمی هایی محکم به سمت پذیرایی به راه افتاد
برادرش را دید که روی مبل نشسته بود و کتاب میخواند
با اقتدار همیشگی اش روبه روی برادرش نشست و به وضوح حول شدن و نفس های عمیق او را شاهد بود.
آن مرد با اینکه رئیس جمهور یک ملت بود اما در مقابل برادر پنهانش همیشه دست و پایش را گم میکرد .
+ شروع کن نامجون
ادامه دارد..
خب اینم قسمت دوم
اگر گیج شدید نگران نباشید از قسمت سوم کم کم با راز های داستان اشنا میشید.
و امیدوارم که به korea فرصت بدید تا زیبایی های خودش رو نشونتون بده.
و خب چون فیک اول و پارت های اولم هستن توقع لایک و کامنت ندارم
ولی خوشحال میشم حمایتم کنید ♡
تمام فضا از رایحه ی شکلات سیگار گورکای او احاطه شده بود اما در میان تمام این دود ها او تصویر خودش را هنگامی که در قلب کره به تمام آن ادم های به ظاهر سیاستمدار حکومت میکرد میدید.
از خودش مطمئن بود و میدانست اگر بخواهد میتواند یک دنیا را هدایت کند .
حال که جایگزین پدرش شده بود و قرار بود بر بخش شمالی کره حکومت کند پس چرا بخش جنوبی را به زانو در نیاورد ؟
او کیم تهیونگ بود .
و حتی سازمان ملل و باشگاه های اتمی ایالات متحده امریکا هم قادر به شکست او نیستند و نخواهند بود .
او سلاح خود را داشت.
سلاحی که میتوانست وجود حیات را به نابودی بکشد یا عصر جدیدی را در جهان رقم بزند.
با صدای باز شدن در
نگاه وحشیش را به فرد گستاخ مقابل اش داد و برای هزارمین بار نقشه قتل او را در ذهنش ترسیم کرد.
به هر حال دنیا باید از شر نقاط سیاهی مانند او خلاص میشد و خودش شخصا مسئولیت پاکسازی او را از تصویر خاکستری جهان بر عهده میگرفت.
زن مقابلش بدون توجه به افکار او با کتانی های صورتی رنگش وارد اتاق شد و به سمت کافه بار اتاق رفت .
بعد از ریختن شیر توتفرنگی برای خود با قدم هایی به ظاهر کیوت بر روی مبل های کرمی رنگ اتاق نشست.
و بعد از چند لحظه لب های براقش را از هم فاصله داد و گفت .
& عزیزم ...شنیدم هرزه کوچولوت برگشته پیشت
صدای ظریف و زیبای زن در اتاق پیچید.
مردمک های بی حس مرد به چشم های قهوه ای زن دوخته شد.
_هرزه ؟
زن با اینکه کمی ترسیده به نظر میرسید جواب داد:
& اره هرزه
با این حرف مرد با اخم که در هم کشیده شده بودند پوزخندی زد
و با صدای رعب اور خود زمزمه کرد
_میدونی چیه ارا ؟
ما سیاستمدار ها یک اصطلاح داریم که میگه
_ Every madman thinks all other men mad.
( همون اصطلاح کافر همه را به کیش خود پندارد )
و بعد از اینکه از حرصی شدن زن مطمعن شد از اتاق بیرون رفت.
مشتاق بود تا هر چه زودتر دوستش را ببیند.
پارک جیمین
دوست عزیز او...
◇
با قدمی هایی محکم به سمت پذیرایی به راه افتاد
برادرش را دید که روی مبل نشسته بود و کتاب میخواند
با اقتدار همیشگی اش روبه روی برادرش نشست و به وضوح حول شدن و نفس های عمیق او را شاهد بود.
آن مرد با اینکه رئیس جمهور یک ملت بود اما در مقابل برادر پنهانش همیشه دست و پایش را گم میکرد .
+ شروع کن نامجون
ادامه دارد..
خب اینم قسمت دوم
اگر گیج شدید نگران نباشید از قسمت سوم کم کم با راز های داستان اشنا میشید.
و امیدوارم که به korea فرصت بدید تا زیبایی های خودش رو نشونتون بده.
و خب چون فیک اول و پارت های اولم هستن توقع لایک و کامنت ندارم
ولی خوشحال میشم حمایتم کنید ♡
۱.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.