cold Mafia (P16)
cold Mafia (P16)
صبح ویو :
از زبان کوک :
با نور خورشید بیدار شدم دیدم ا.ت هنوز خواب بود اخخخ این دختر وقتی خوابه انگار فرشته هست گونه شو بوسیدم بلند شدم رفتم بیرون
از زبان ا.ت :
از خواب بیدار شدم کوک هنوز خوابیده نزدیکش شدم به لبش دست زدم که تکون خورد میخواست چشاش وا کنه سریع خودمو به خواب زدم گونم بوسید رفت بیرون منم زیر دلم درد بدی احساس میکردم دیدم لباس ها اونجا بود بلند شدم با لحاف تا لباسارو بردارم ولی صدای دستگیره در شنیدم خودمو پرت کردم رو تخت
کوک : وقتی رفتم داخل دیدم ا.ت خودشو زده به خواب پوزخندی زدم(پوزخند این بچه)رفتم کنارش دراز کشیدم روش خیمه زدم تا... چشم چپشو وا کرد ببینه من نیستم تا چشمش به من افتاد روش خیمه زده سریع لحاف تا بالا سرش کشوند
کوک : *جر میخوره* ا.ت بلند شد
ا.ت : ......
کوک : ا.ت
ا.ت : ......
کوک لحاف از سرش بیرون میاره میبینه از خجالت سرخ شده
ا.ت : کوکی*بغض*
ذهن کوک : کوکی؟
کوک : بله بیبی چرا چهرت ناراحته
ا.ت : دلم بدجوری درد میکنه
کوک : *پوزخند دوباره*اثرات دیشبه *دراز میکشه*
ا.ت با بالشت افتاد تو جون جونگکوک اما با دیدن بدن عضله ای کوک برق زد اون تتو هاش اون حوله ای دورش بسته*
ا.ت : من میرم دوش میگیرم
کوک : وایسا باهم بریم
ا.ت : چی*شوکه*
کوک : دیشبم مگه نرفتیم
ا.ت : سرخ شده* چی میگی من خودم میرم
کوک لحاف برمیداره ا.ت براید میگیره سمت وان اونو نشوند دور پاش(بیشتر از این توضیح نمیدم)
چند مین بعد از حموم :
ا.ت میخواست موهاشو خشک کنه کوک نذاشت
کوک : بزار خودم خشک کنم پرنسس کوچولو
ا.ت : چشم خرگوش کوچولو
کوک : این چیه از خودت در اوردی
ا.ت : از خودم؟ تو شبیه خرگوش هایی وقتی میخندی وقتی میخوابی(خب راست میگه)
کوک : فک کنم از مافیا خفن شدم مافیای کیوت
چند ساعت بعد :
از زبان ا.ت :
امشب قرار بود با کوک برم بار رفتم اماده شدم تا شب شد سوار ماشین شدیم رسیدیم بار کوک دستش تا الان تو دست من بود اجازه نمیداد جم بخورم رفتیم یه جا نشستیم کوک داشت با همکاراش صحبت میکرد منم احساس میکردم میکاپم به هم خورده به کوک گفتم...ادامهداره
صبح ویو :
از زبان کوک :
با نور خورشید بیدار شدم دیدم ا.ت هنوز خواب بود اخخخ این دختر وقتی خوابه انگار فرشته هست گونه شو بوسیدم بلند شدم رفتم بیرون
از زبان ا.ت :
از خواب بیدار شدم کوک هنوز خوابیده نزدیکش شدم به لبش دست زدم که تکون خورد میخواست چشاش وا کنه سریع خودمو به خواب زدم گونم بوسید رفت بیرون منم زیر دلم درد بدی احساس میکردم دیدم لباس ها اونجا بود بلند شدم با لحاف تا لباسارو بردارم ولی صدای دستگیره در شنیدم خودمو پرت کردم رو تخت
کوک : وقتی رفتم داخل دیدم ا.ت خودشو زده به خواب پوزخندی زدم(پوزخند این بچه)رفتم کنارش دراز کشیدم روش خیمه زدم تا... چشم چپشو وا کرد ببینه من نیستم تا چشمش به من افتاد روش خیمه زده سریع لحاف تا بالا سرش کشوند
کوک : *جر میخوره* ا.ت بلند شد
ا.ت : ......
کوک : ا.ت
ا.ت : ......
کوک لحاف از سرش بیرون میاره میبینه از خجالت سرخ شده
ا.ت : کوکی*بغض*
ذهن کوک : کوکی؟
کوک : بله بیبی چرا چهرت ناراحته
ا.ت : دلم بدجوری درد میکنه
کوک : *پوزخند دوباره*اثرات دیشبه *دراز میکشه*
ا.ت با بالشت افتاد تو جون جونگکوک اما با دیدن بدن عضله ای کوک برق زد اون تتو هاش اون حوله ای دورش بسته*
ا.ت : من میرم دوش میگیرم
کوک : وایسا باهم بریم
ا.ت : چی*شوکه*
کوک : دیشبم مگه نرفتیم
ا.ت : سرخ شده* چی میگی من خودم میرم
کوک لحاف برمیداره ا.ت براید میگیره سمت وان اونو نشوند دور پاش(بیشتر از این توضیح نمیدم)
چند مین بعد از حموم :
ا.ت میخواست موهاشو خشک کنه کوک نذاشت
کوک : بزار خودم خشک کنم پرنسس کوچولو
ا.ت : چشم خرگوش کوچولو
کوک : این چیه از خودت در اوردی
ا.ت : از خودم؟ تو شبیه خرگوش هایی وقتی میخندی وقتی میخوابی(خب راست میگه)
کوک : فک کنم از مافیا خفن شدم مافیای کیوت
چند ساعت بعد :
از زبان ا.ت :
امشب قرار بود با کوک برم بار رفتم اماده شدم تا شب شد سوار ماشین شدیم رسیدیم بار کوک دستش تا الان تو دست من بود اجازه نمیداد جم بخورم رفتیم یه جا نشستیم کوک داشت با همکاراش صحبت میکرد منم احساس میکردم میکاپم به هم خورده به کوک گفتم...ادامهداره
۱۶.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.