مسافری از اند پارت ۱

نیسون:باز مامانت و خاله هات وایستادن براخودشون یک چیزی بخرن
نووا:آره
نیسون: ای بابا
یک خانم غریبه:میتونم اسم شما رو بدونم؟
نیسون:آره اسمم نیسونه
خانم :خوشبختم منم نیکی هستم
نیسون: منم همین طور
نیکی:او ببخشید اسم این خانم کوچولو چیه؟
نیسون:اسمش نووا عه
نیکی :معرفی نمیکنید؟
نیسون :عم حتما دخترمه
نیکی :شما متاهلید؟
نیسون:عم بله همسرم اونجاست
دخترم برو مامانت رو صدا کن
الکسیس:نیاز نیست من همینجام ایشون کی باشن
نیسون :عم خب ایشون ...خودتون بگین بهتره
نیکی :من نیکی سالنو هستم
الکسیس :دوست داشتم خوشبخت باشم ولی نیستم
نیسون! بریم!!
نووا دست پدرش را می‌گیرد و می‌گوید :خب من یه عروسک خوشگل اون ور خیابون دیدم ددی!برام میخریش؟
الکسیس :عزیزم ددی یکم معنیش بده
نووا:مگه معنیش نمیشه بابا ؟
الکسیس:خب این روزا به باباشون نمیگن ددی .مثلاً من میتونم به بابات بگم
نیسون :خب چرا نمیگی؟
الکسیس :همون اسمتو صدا میکنم از همه بهتره
نیسون :مگه تو منو دوست نداری؟من بعضی وقتا الکس یا بیبی صدا میکنم ولی تو فقط میگی نیسون
الکسیس :خب باشه دوست داری چی صدات کنم ؟
نیسون :خب جناب استارلیکس(فامیلی نیسون)باید یکم فکر کنه !شاید نیاز به خانم استارلیکس کوچک(نووا) باشه همم؟
نووا:به نظر من همون ددی خوبه
الکسیس :تو فقط ۳ سالته چطوری انقد علمی حرف میزنی؟
نووا:دیگه من دختر جناب استارلیکس هستم! (خنده ریز بچه گونه)...



اینم از پارت ۱