بلخره بعد دو هفته پارت ۴۰فصل ۲
+تنها زندگی میکنی؟
-اهوم
+چرا اینقدر سرم درد میکنه؟
-میخوای بریم دکتر؟
+اره اگه میشه
-باشه..
و رفتیم دکتر
! خب دخترم چیشده؟
+سرم درد میکنه... نمیدونم چرا قبلا هم اینجوری شدم اما یادم نمیاد که قبل اینکه حافظمو از دست هم سرم درد میکرد یا نه... اما خیلی عجیبه ... وقتی چشام رو میبینم یک سری تصویر مبهم رد میشه از تو ذهنم...
! گوش کن دخترم... اینا طبیعه چون بخاطر برگشت حافظت ممکنه سرت درد بگیره... وقتی اتفاقی که قبلا هم پیش اومده دوباره پیش بیاد اینجوری میشه...
-اقای دکتر یعنی ممکنه کل خاطراتش برگرده؟
! اره احتمالش خیلی زیاده... اما اینکه یک دفعه ای برگرده یکم اذیت کنندس... پس اگه میشه اروم اروم بهش کمک کنین
-چشم.
و بعد رفتن خونه کو
نیلا ویو*
+مطمئنی اینجا خونه خودتههه؟
-وا من اینجا زندگی میکنما...
+اخه خیلی بزرگه
-هنوز باید داخلش رو ببینی....
رفتیم داخل خونه ... خیلی بزرگ و قشنگ بود... چنتا اتاق داشت که هرکدوم یک تم داشتن... یکی تیره و یکی روشن... هال خونه محشر بود... واقعا از سلیقش خوشم اومد
+اوم خوش سلیقه ها
-پس چی
+میگم تو گرسنت نیست؟
-چرا اتفاقا خیلی...
+ بلدی غذا درست کنی؟
-معلومه... یه لحظه وایسا... نکنه بلد نیستی؟
+خب یجورایی بلدم اما میترسم
-پس من میشم سر اشپز توهم دستیارمی... اوکی؟ 😉
+باشه
-خب بریم وسایل مون رو بچینیم ...
+بریم
منو به اتاقم راهنمایی کرد... خیلی اتاق دلباز و قشنگی بود... اتاق من بالکن داشت و یک ویو کامل به دریا... واقعا دیوونه کننده بود ویوش
بعد اینکه وسایلمون رو چیدیم رفتیم اشپز خونه ت غذا درست کنیم
بعد شام...
-اهوم
+چرا اینقدر سرم درد میکنه؟
-میخوای بریم دکتر؟
+اره اگه میشه
-باشه..
و رفتیم دکتر
! خب دخترم چیشده؟
+سرم درد میکنه... نمیدونم چرا قبلا هم اینجوری شدم اما یادم نمیاد که قبل اینکه حافظمو از دست هم سرم درد میکرد یا نه... اما خیلی عجیبه ... وقتی چشام رو میبینم یک سری تصویر مبهم رد میشه از تو ذهنم...
! گوش کن دخترم... اینا طبیعه چون بخاطر برگشت حافظت ممکنه سرت درد بگیره... وقتی اتفاقی که قبلا هم پیش اومده دوباره پیش بیاد اینجوری میشه...
-اقای دکتر یعنی ممکنه کل خاطراتش برگرده؟
! اره احتمالش خیلی زیاده... اما اینکه یک دفعه ای برگرده یکم اذیت کنندس... پس اگه میشه اروم اروم بهش کمک کنین
-چشم.
و بعد رفتن خونه کو
نیلا ویو*
+مطمئنی اینجا خونه خودتههه؟
-وا من اینجا زندگی میکنما...
+اخه خیلی بزرگه
-هنوز باید داخلش رو ببینی....
رفتیم داخل خونه ... خیلی بزرگ و قشنگ بود... چنتا اتاق داشت که هرکدوم یک تم داشتن... یکی تیره و یکی روشن... هال خونه محشر بود... واقعا از سلیقش خوشم اومد
+اوم خوش سلیقه ها
-پس چی
+میگم تو گرسنت نیست؟
-چرا اتفاقا خیلی...
+ بلدی غذا درست کنی؟
-معلومه... یه لحظه وایسا... نکنه بلد نیستی؟
+خب یجورایی بلدم اما میترسم
-پس من میشم سر اشپز توهم دستیارمی... اوکی؟ 😉
+باشه
-خب بریم وسایل مون رو بچینیم ...
+بریم
منو به اتاقم راهنمایی کرد... خیلی اتاق دلباز و قشنگی بود... اتاق من بالکن داشت و یک ویو کامل به دریا... واقعا دیوونه کننده بود ویوش
بعد اینکه وسایلمون رو چیدیم رفتیم اشپز خونه ت غذا درست کنیم
بعد شام...
۲.۲k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.