🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆
🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆🎭⃝♥️❆
••┄┅┄┅┄┅┄ִִֶֶָָ┄┅┄┅┄┅┄••
تـتـوآࢪتـیـسـتِقــُـلدُر
#⍴ᥲr𝗍3
سرمو بلند کردم به تتوی روی رونم نگاه کردم.
یه گل ظریف که دور تا دور پام کشیده شده بود
در بی هوا دوباره بازشد و زاگرس اومد داخل
_از تتوت یکمش مونده پاتو تکون نده تا تمومش کنم
با چشمای درشتم مظلوم نگاش کردم و سرمو تکون دادم
♡زاگرس♡
به رون سفید و پُرش که الان با تتوی قشنگی که انتخاب کرده بود رنگ گرفته بود نگاه کردم
درحالی دستام تند تند داشت تتوشو کامل میکرد زیر چشمی بهش نگاه کردم
اسمش چی بود؟
یوتاب؟
دختری که انگار موقع بدنیا اومدن اول چشم بوده بعد دست و پا درآورده
چشمای درشتِ مشکی رنگش با دقت به بازوهای پر از تتوی من نگاه میکرد
انگار چیز عجیبی دیده
••┄┅┄┅┄┅┄ִִֶֶָָ┄┅┄┅┄┅┄••
••┄┅┄┅┄┅┄ִִֶֶָָ┄┅┄┅┄┅┄••
تـتـوآࢪتـیـسـتِقــُـلدُر
#⍴ᥲr𝗍3
سرمو بلند کردم به تتوی روی رونم نگاه کردم.
یه گل ظریف که دور تا دور پام کشیده شده بود
در بی هوا دوباره بازشد و زاگرس اومد داخل
_از تتوت یکمش مونده پاتو تکون نده تا تمومش کنم
با چشمای درشتم مظلوم نگاش کردم و سرمو تکون دادم
♡زاگرس♡
به رون سفید و پُرش که الان با تتوی قشنگی که انتخاب کرده بود رنگ گرفته بود نگاه کردم
درحالی دستام تند تند داشت تتوشو کامل میکرد زیر چشمی بهش نگاه کردم
اسمش چی بود؟
یوتاب؟
دختری که انگار موقع بدنیا اومدن اول چشم بوده بعد دست و پا درآورده
چشمای درشتِ مشکی رنگش با دقت به بازوهای پر از تتوی من نگاه میکرد
انگار چیز عجیبی دیده
••┄┅┄┅┄┅┄ִִֶֶָָ┄┅┄┅┄┅┄••
۵۲۸
۱۲ آبان ۱۴۰۳