پارت13
رفت سمت زن<br>
_ترو خدا خانم بگین ات بیاد<br>
زن: تو اینجا چیکار میکنی؟<br>
وقتی صدایه کوک رو شنیدم رفتم سمت پنجره دیدم کوک وایستاده و داره التماسش میکنه<br>
زن: نه نمیزارم<br>
_ترو خدا کاریش ندارم!... هیق... <br>
زن: گفتم نه<br>
درو روش بستو اومد<br>
کوک پشت در نشست دستشو از عصبانیت فرو برد تویه موهاش<br>
+میشه برم فقد حالشو بپرسم؟ <br>
زن: میخوای ببینیش؟ <br>
+اره فقد یه لحظه! <br>
زن: باشه زود برگرد<br>
+چش<br>
رفتم بیرون درو باز کردم<br>
کوک با صدایه در بلند شدو برگشت<br>
دید تویی<br>
+چته چیکارم داری کارتو بگو؟ <br>
سعی کردم انتقامم رو ازش بگیرم<br>
اروم اومد سمتم<br>
دیدم چشم هاش اشکیه<br>
اروم بغلم کرد<br>
_حالت خوبه چاگیا؟ <br>
+به تو مربوط نیست<br>
هولش دادم<br>
دستشو گذاشت رویه شکمم<br>
_ما بچه داشتیم؟ چرا زودتر بهم نگفتی بیبی<br>
+کارت تموم شد برم؟! <br>
نگاهه مظلومی بهم کرد<br>
+هوم؟ <br>
_نمیای بریم خونه؟ <br>
+نه قراره ازت طلاق بگیرم که دیگه پامو اونجا نزارم<br>
شبت خش<br>
درو روش بستم<br>
پشت تر بغضم ترکید<br>
نمیدونستم چیکار دارم میکنم<br>
من مثل تون وحشی نبودم<br>
و دلم نمیومد اشکشو در بیارم<br>
رفتم بالا<br>
پرش زمانی... <br>
ادامه دارد..
_ترو خدا خانم بگین ات بیاد<br>
زن: تو اینجا چیکار میکنی؟<br>
وقتی صدایه کوک رو شنیدم رفتم سمت پنجره دیدم کوک وایستاده و داره التماسش میکنه<br>
زن: نه نمیزارم<br>
_ترو خدا کاریش ندارم!... هیق... <br>
زن: گفتم نه<br>
درو روش بستو اومد<br>
کوک پشت در نشست دستشو از عصبانیت فرو برد تویه موهاش<br>
+میشه برم فقد حالشو بپرسم؟ <br>
زن: میخوای ببینیش؟ <br>
+اره فقد یه لحظه! <br>
زن: باشه زود برگرد<br>
+چش<br>
رفتم بیرون درو باز کردم<br>
کوک با صدایه در بلند شدو برگشت<br>
دید تویی<br>
+چته چیکارم داری کارتو بگو؟ <br>
سعی کردم انتقامم رو ازش بگیرم<br>
اروم اومد سمتم<br>
دیدم چشم هاش اشکیه<br>
اروم بغلم کرد<br>
_حالت خوبه چاگیا؟ <br>
+به تو مربوط نیست<br>
هولش دادم<br>
دستشو گذاشت رویه شکمم<br>
_ما بچه داشتیم؟ چرا زودتر بهم نگفتی بیبی<br>
+کارت تموم شد برم؟! <br>
نگاهه مظلومی بهم کرد<br>
+هوم؟ <br>
_نمیای بریم خونه؟ <br>
+نه قراره ازت طلاق بگیرم که دیگه پامو اونجا نزارم<br>
شبت خش<br>
درو روش بستم<br>
پشت تر بغضم ترکید<br>
نمیدونستم چیکار دارم میکنم<br>
من مثل تون وحشی نبودم<br>
و دلم نمیومد اشکشو در بیارم<br>
رفتم بالا<br>
پرش زمانی... <br>
ادامه دارد..
۶.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.