سناریو اسلیترین
اه ا/ت اونا سر لباس پوشیدنت غیرتی شدن !!!
داستان: ا/ت و کاراکتر ها به مهمانی کلاسیکی دعوت شدن و ا/ت بولیز جذب و دامن سفید کوتاه و جوراب شلواری نازک مشکی رنگ پوشیده و اما ی پسر خوش استایل داره به ا/ت نگا میکنه و حالا کاراکترا...
گلبریت: مشکلی با این لباست نداشت چون خودش همراهت بود اما وقتی دید پسره نگاهش رو توعه عصبی شد و با نگاهی پر حرف و عصبی به پسره نگا میکنه اما پسره نگاهشو از روت بر نمیداره و گلبریت میره کتشو از روی جالباسی میاره و میندازه رو شونه هات تو با این کار به سمتش بر میگردی و میگی چیزی شده؟
گلبریت: فکر نمیکنی بهتره برگردیم؟ از آدمای اینجا خوشم نمیاد
............
ریگولوس: کتابی دستت بود و داشتی از وسط سالن عبور میکردی تا به دوستت آنا برسی که به کسی برخورد کردی و کتاب از دستت افتاد . مردی که بش برخورد کرده بودی کمکت کرد پاشی و کتاب رو بهت برگردوند و گفت: حالتون خوبه بانوی جوان؟
ا/ت: بله آقا... ممنون
از کنارش رد شدی به سمت آنا رفتی اما نگاهی خیره کسی رو خودت احساس کردی ولی برنگشتی
در کل مدت ریگولوس داشت با خشم نگاهتون میکرد و وقتی دید اوم پسره هنوز داره نگاهت میکنه با عجله سمتش رفت و تنه ای بش زد که حواس پسره رو سرجاش بیاره و گفت: اون کسی که داری نگاهش میکنی دوس پسر داره... پسر سرتو بنداز پایین و برو
پسره ی نگاهی ب ریگولوس کرد و شروع به رفتن سمت در خروجی کرد
و ریگولوس وقتی مطمئن شد که اون رفته پیش تو اومد و دستشو دور کمرت انداخت تا به همه ثابت کنه باهمین
............
حمایت ؟؟؟
داستان: ا/ت و کاراکتر ها به مهمانی کلاسیکی دعوت شدن و ا/ت بولیز جذب و دامن سفید کوتاه و جوراب شلواری نازک مشکی رنگ پوشیده و اما ی پسر خوش استایل داره به ا/ت نگا میکنه و حالا کاراکترا...
گلبریت: مشکلی با این لباست نداشت چون خودش همراهت بود اما وقتی دید پسره نگاهش رو توعه عصبی شد و با نگاهی پر حرف و عصبی به پسره نگا میکنه اما پسره نگاهشو از روت بر نمیداره و گلبریت میره کتشو از روی جالباسی میاره و میندازه رو شونه هات تو با این کار به سمتش بر میگردی و میگی چیزی شده؟
گلبریت: فکر نمیکنی بهتره برگردیم؟ از آدمای اینجا خوشم نمیاد
............
ریگولوس: کتابی دستت بود و داشتی از وسط سالن عبور میکردی تا به دوستت آنا برسی که به کسی برخورد کردی و کتاب از دستت افتاد . مردی که بش برخورد کرده بودی کمکت کرد پاشی و کتاب رو بهت برگردوند و گفت: حالتون خوبه بانوی جوان؟
ا/ت: بله آقا... ممنون
از کنارش رد شدی به سمت آنا رفتی اما نگاهی خیره کسی رو خودت احساس کردی ولی برنگشتی
در کل مدت ریگولوس داشت با خشم نگاهتون میکرد و وقتی دید اوم پسره هنوز داره نگاهت میکنه با عجله سمتش رفت و تنه ای بش زد که حواس پسره رو سرجاش بیاره و گفت: اون کسی که داری نگاهش میکنی دوس پسر داره... پسر سرتو بنداز پایین و برو
پسره ی نگاهی ب ریگولوس کرد و شروع به رفتن سمت در خروجی کرد
و ریگولوس وقتی مطمئن شد که اون رفته پیش تو اومد و دستشو دور کمرت انداخت تا به همه ثابت کنه باهمین
............
حمایت ؟؟؟
۲۸۴
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.