تکپارتی هیونجین: وقتی ترسیدی
تکپارتی هیونجین: وقتی ترسیدی
شب بود و تو هنوزم نخوابیده بودی بخاطر فیلم ترسناکی که دیده بودی
به هیون کنارت نگاهی کردی که غرق خواب بود نمیخواستی بیدار شه
چراغ اتاقو روشن گذاشتی و چشماتو بسته با بالا مایین شدن تحت حس کردی
و همینطور حس کردی چراغ خاموش شده
و دوباره تخت بالا پایین شد
فهمیدی که بیدار شده
دوباره چراغو روشن کردی
هیون با صدای خواب الود گف
هیون؛ا.ت...خاموشش کن...
ا.ت؛نمیشه...
چشماش بسته بود
هیون؛چرا
ا.ت:میترسم..
چشماشو باز کرد و بهت زول زد
هیونجین؛از چی؟
ا.ت:.....از....مرد برقی
هیونجین:ها؟!!
ا.ت؛فیلمی..که..چندساعت پیش...دیدیم..
پوکر شده گفت
هیون:ا.ت...بیخیال
ا.ت؛هیونااا...
بلند شد و چراغو خاموش کرد
هیون؛بیب من پیشتم نترس
کنارت دراز کشید و تورو به بغل بزرگش گزفت
روی موهاتو بوسید
حالا یکم احساس امنیت داشتی
شب بود و تو هنوزم نخوابیده بودی بخاطر فیلم ترسناکی که دیده بودی
به هیون کنارت نگاهی کردی که غرق خواب بود نمیخواستی بیدار شه
چراغ اتاقو روشن گذاشتی و چشماتو بسته با بالا مایین شدن تحت حس کردی
و همینطور حس کردی چراغ خاموش شده
و دوباره تخت بالا پایین شد
فهمیدی که بیدار شده
دوباره چراغو روشن کردی
هیون با صدای خواب الود گف
هیون؛ا.ت...خاموشش کن...
ا.ت؛نمیشه...
چشماش بسته بود
هیون؛چرا
ا.ت:میترسم..
چشماشو باز کرد و بهت زول زد
هیونجین؛از چی؟
ا.ت:.....از....مرد برقی
هیونجین:ها؟!!
ا.ت؛فیلمی..که..چندساعت پیش...دیدیم..
پوکر شده گفت
هیون:ا.ت...بیخیال
ا.ت؛هیونااا...
بلند شد و چراغو خاموش کرد
هیون؛بیب من پیشتم نترس
کنارت دراز کشید و تورو به بغل بزرگش گزفت
روی موهاتو بوسید
حالا یکم احساس امنیت داشتی
۱۷.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.