منشی کوک چشه پارت ۶
منشی کوک چشه پارت ۶
بیدار شدم دیدم ا.ت مثل فرشته ها خوابه.
دلم نیومد بیدارش کنم. بوسه ای روی پیشونیش زدم. رفتم اشپز خونه صبحانه درست کردم. خب پنکیک هست، چای هست، تخم مرغ هست، ژامبون هم هستش. خب حالا فقط ا.ت کمه. رفتم بالا سرش. اروم موهاشو زدم کنار. گفتم: بیبی.
ا.ت: هوم. با قیافه کیوت.
کوک: حاضرم همه چیمو بدم و فقط هر روز صبح این قیافه کیوت و ببینم.
ا.ت: لازم نیست همه چیتو بدی. الانم میتونی تماشا کنی.
بعد بوسه ای روی گردنش زدم.
کوک: پاشو بریم صبحانه بخوریم.
ا.ت: بخدا نمیتونم بلند شم.
کوک: چرا؟
ا.ت: چرا. با خنده. بخاطر شاهکار شما. بعد اخم.
کوک: وقتی عصبانی میشی هم خوشگلی.
ا.ت: خنده ریز.
دیدم ا.ت داره میخنده از این فرصت استفاده کردم و سریع کمرشو گرفتم بلندش کردم. پاهاشو گرفتم. سرش روی کمرم بود. بعد رفتم پایین
ا.ت: کوک تو رو خدا نکن. ببین الان بالا میارم. منو بزار زمین. من ترس از ارتفاع دارم. با داد.
اینو که گفت وایستادم. گذاشتمش زمین. کمرشو اروم گرفتم و میرفتیم پایین. نشستیم سر میز.
ا.ت: به به. ببینید اقا کوک چیکارا کرده همرو دیوونه کرده.
کوک: بله دیگه. من تو هر کاری عالیم. حتی به فاک دادن تو.
ا.ت: بله. تجربه ثابت کرده. با خنده و خجالت. غذا رو خوردیم. من رفتم بیرون که یکمی برای خونه خرید کنم.
ویو ا.ت:
کوک رفتش بیرون.
منم رفتم حیاط.واو...
خیلی حیاطش خوشگل بود. پر از گل های خوشگل و رنگی رنگی بود. رفتم توش یکم قدم زدم. یه چایی دم کردم................
بیدار شدم دیدم ا.ت مثل فرشته ها خوابه.
دلم نیومد بیدارش کنم. بوسه ای روی پیشونیش زدم. رفتم اشپز خونه صبحانه درست کردم. خب پنکیک هست، چای هست، تخم مرغ هست، ژامبون هم هستش. خب حالا فقط ا.ت کمه. رفتم بالا سرش. اروم موهاشو زدم کنار. گفتم: بیبی.
ا.ت: هوم. با قیافه کیوت.
کوک: حاضرم همه چیمو بدم و فقط هر روز صبح این قیافه کیوت و ببینم.
ا.ت: لازم نیست همه چیتو بدی. الانم میتونی تماشا کنی.
بعد بوسه ای روی گردنش زدم.
کوک: پاشو بریم صبحانه بخوریم.
ا.ت: بخدا نمیتونم بلند شم.
کوک: چرا؟
ا.ت: چرا. با خنده. بخاطر شاهکار شما. بعد اخم.
کوک: وقتی عصبانی میشی هم خوشگلی.
ا.ت: خنده ریز.
دیدم ا.ت داره میخنده از این فرصت استفاده کردم و سریع کمرشو گرفتم بلندش کردم. پاهاشو گرفتم. سرش روی کمرم بود. بعد رفتم پایین
ا.ت: کوک تو رو خدا نکن. ببین الان بالا میارم. منو بزار زمین. من ترس از ارتفاع دارم. با داد.
اینو که گفت وایستادم. گذاشتمش زمین. کمرشو اروم گرفتم و میرفتیم پایین. نشستیم سر میز.
ا.ت: به به. ببینید اقا کوک چیکارا کرده همرو دیوونه کرده.
کوک: بله دیگه. من تو هر کاری عالیم. حتی به فاک دادن تو.
ا.ت: بله. تجربه ثابت کرده. با خنده و خجالت. غذا رو خوردیم. من رفتم بیرون که یکمی برای خونه خرید کنم.
ویو ا.ت:
کوک رفتش بیرون.
منم رفتم حیاط.واو...
خیلی حیاطش خوشگل بود. پر از گل های خوشگل و رنگی رنگی بود. رفتم توش یکم قدم زدم. یه چایی دم کردم................
۳.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.