بچه ها اگه دوستاتون فیک میخونن لطفا پیج رو معرفی کنید
فیک تهیونگپادشاه قلبم
( پارت۸)
یک هفته بعد
از بان ات همه چیزو راجب تکنولوژی به تهیونگ اموزش دادم انگار که مال همین قرنه کلا از این رو به این شده بود اما هرچی میگذشت تهیونگ دلشورش بیشتر میشد بالاخرتهیونگ ولیعهد بود لیا اومد خونه از بیرون غذا گرفته بود شام خوردیم توی این یه هفته جوری باهم صمیمی شدیم یه گروه سه نفره درست کرده بودیم هرشب اهنگ میزاشتیم میرقصیدیم اونم هماهنگ ولی من حس میکردم به تهیونگ یه احساسی پیدا کردم ولی اگر بره انگار که وجود نداشته با این فکر خورد تو ذوغم رفتم و روی کانپه سرمو گذاشتم همه خوابیده بودن ولی من توی این فکر بودم که تهیونگ چند روز دیگه شاه میشه واز لیا هیچ خبر امید کننده ای نبود رومواونورکردم و کپیدم
صبح ساعت۸
از زبان ات
بیدارشدم وای ساعت ۸ دیرم شده بدو بدو حاضر شدم تا ساعت ۸ نیم رسیدم شرکت وای خب شد رییس نیمومده بود
سرم خیلی شلوغ بود باید یه جلسه برای فردا اماده میکردم انقدر سرم شلوغ بود متوجه نشدم ساعت هفته و رییسم رفته منم وسایلمو جم کردم رفتم خونه
( پارت۸)
یک هفته بعد
از بان ات همه چیزو راجب تکنولوژی به تهیونگ اموزش دادم انگار که مال همین قرنه کلا از این رو به این شده بود اما هرچی میگذشت تهیونگ دلشورش بیشتر میشد بالاخرتهیونگ ولیعهد بود لیا اومد خونه از بیرون غذا گرفته بود شام خوردیم توی این یه هفته جوری باهم صمیمی شدیم یه گروه سه نفره درست کرده بودیم هرشب اهنگ میزاشتیم میرقصیدیم اونم هماهنگ ولی من حس میکردم به تهیونگ یه احساسی پیدا کردم ولی اگر بره انگار که وجود نداشته با این فکر خورد تو ذوغم رفتم و روی کانپه سرمو گذاشتم همه خوابیده بودن ولی من توی این فکر بودم که تهیونگ چند روز دیگه شاه میشه واز لیا هیچ خبر امید کننده ای نبود رومواونورکردم و کپیدم
صبح ساعت۸
از زبان ات
بیدارشدم وای ساعت ۸ دیرم شده بدو بدو حاضر شدم تا ساعت ۸ نیم رسیدم شرکت وای خب شد رییس نیمومده بود
سرم خیلی شلوغ بود باید یه جلسه برای فردا اماده میکردم انقدر سرم شلوغ بود متوجه نشدم ساعت هفته و رییسم رفته منم وسایلمو جم کردم رفتم خونه
۴.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.