jinus p1
قبل اینکه شروع کنید ، باید بگم اسم این فیک به معنی دختر باهوشه ژینوس لقب کاراکتر اصلی زن هست و خواستم بدونید
با تمام توان میدوید ، توی کوچه پیچید و با دیدن بن بست آه از نهادش بلند شد
لبخندش رو روی صورتش حفظ کرد و دستی به موهاش کشید
" دستتو بزار روی سرتو برگرد!"
روی پاشنه پا چرخید و به چشمای اعصبانی پلیسا خیره شد
لبخندش پر رنگ تر شد و یه قدم جلو رفت که صدای خشاب اسلحه ها بلند شد
دستاشو بالا تر آورد و خندید
" باشه بابا باشه! چخبره ؟ گیر افتادم دیگه"
"بگیریدش!"
دو تا از مامور ها سمتش رفتن و خواستن بازوش رو بگیرن که عقب کشید و به راه افتاد
چشمش به پسر خوشتیپی افتاد که معلوم بود رئیس این سر دسته اس ، زبونی روی لباش کشید و چرخی زد و دستش روی سینه های سفت و مردونه اش کشید
روی پنچه ی پاهاش ایستاد و گونه پسر رو بوسه آرومی زد و با لبخند و حال سر خوش جدا شد و توی ماشین نشست
با تعجب دستش رو روی گونه ای که بخاطر بوسه اش قرمز شده بود گذاشت ، چشمای عجیبی داشت ، خیلی عجیب !
با اومدن مافوقش صاف ایستاد و ادای احترام کرد
با دیدن گونه رژی شده ی جئون اخم کرد و آروم دم گوشش پچ زد
" حواست رو جمع کن ، گول چشماش رو نخور این بار ۱۵ که از زیر دستمون در رفته و ما گرفتیمش!"
سر تکون داد و ادامه داد
" همه مامورا در برابرش وا میدن ، کوک تورو مثل پسر خودم مراقب بودم و تا حالا ندیدم دست از پا خطا کنی ، تا وقتی که حکم اعدامش بیاد مراقبش باش و حواست باشه به دامش نیوفتی!"
" خیالتون راحت قربان !" jk
" مرخصی "
تعظیم کرد و داخل ماشین نشست ، برگشت سمت عقب و دختر توی ماشین رو بررسی کرد ، دختر زیبایی بود ، خیلی خیلی زیبا!
چشمایی درشت که فقط یه نگاه لازم بود تا مست و مطیعش بشی و بدن ظریف و سفیدی که آب دهان هر مردی رو راه مینداخت
افکار مضخرفش رو بیرون کرد و ماشین رو روشن کرد
با رسیدن به ایستگاه ، بغلش کرد و توی سلول روی تخت گذاشتش
درو قفل کرد و با دیدن نگاه خیره پسرا روی خودش و اون اخماش در هم کشیده شد
" چیه؟"jk
با تمام توان میدوید ، توی کوچه پیچید و با دیدن بن بست آه از نهادش بلند شد
لبخندش رو روی صورتش حفظ کرد و دستی به موهاش کشید
" دستتو بزار روی سرتو برگرد!"
روی پاشنه پا چرخید و به چشمای اعصبانی پلیسا خیره شد
لبخندش پر رنگ تر شد و یه قدم جلو رفت که صدای خشاب اسلحه ها بلند شد
دستاشو بالا تر آورد و خندید
" باشه بابا باشه! چخبره ؟ گیر افتادم دیگه"
"بگیریدش!"
دو تا از مامور ها سمتش رفتن و خواستن بازوش رو بگیرن که عقب کشید و به راه افتاد
چشمش به پسر خوشتیپی افتاد که معلوم بود رئیس این سر دسته اس ، زبونی روی لباش کشید و چرخی زد و دستش روی سینه های سفت و مردونه اش کشید
روی پنچه ی پاهاش ایستاد و گونه پسر رو بوسه آرومی زد و با لبخند و حال سر خوش جدا شد و توی ماشین نشست
با تعجب دستش رو روی گونه ای که بخاطر بوسه اش قرمز شده بود گذاشت ، چشمای عجیبی داشت ، خیلی عجیب !
با اومدن مافوقش صاف ایستاد و ادای احترام کرد
با دیدن گونه رژی شده ی جئون اخم کرد و آروم دم گوشش پچ زد
" حواست رو جمع کن ، گول چشماش رو نخور این بار ۱۵ که از زیر دستمون در رفته و ما گرفتیمش!"
سر تکون داد و ادامه داد
" همه مامورا در برابرش وا میدن ، کوک تورو مثل پسر خودم مراقب بودم و تا حالا ندیدم دست از پا خطا کنی ، تا وقتی که حکم اعدامش بیاد مراقبش باش و حواست باشه به دامش نیوفتی!"
" خیالتون راحت قربان !" jk
" مرخصی "
تعظیم کرد و داخل ماشین نشست ، برگشت سمت عقب و دختر توی ماشین رو بررسی کرد ، دختر زیبایی بود ، خیلی خیلی زیبا!
چشمایی درشت که فقط یه نگاه لازم بود تا مست و مطیعش بشی و بدن ظریف و سفیدی که آب دهان هر مردی رو راه مینداخت
افکار مضخرفش رو بیرون کرد و ماشین رو روشن کرد
با رسیدن به ایستگاه ، بغلش کرد و توی سلول روی تخت گذاشتش
درو قفل کرد و با دیدن نگاه خیره پسرا روی خودش و اون اخماش در هم کشیده شد
" چیه؟"jk
۳۸.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.