سرنوشت نفرین شده...
پارت 4
خواستم بیام جلو ولی یکی از اون مردای قوی هیکل که تا چند دقیقه پیش داشتن پدرمو کتک میزدن دستشو گرفت جلوم و نزاشت.
-هی ولم کننن
مرد سیاه پوش بلند شد و گفت
+من نیازی به خرابه شما ندارم و تو هم پولمو نداری پس چیکار کنم بکشمتون آیا؟
-هیی پولت چقدره
نگام کرد خیلی ریلکس گفت
+دو میلیون دلار
خشکم زد
ویو کوک
پول کمی بود البته از نظر من. من پولو نمیخواستم من فقط میخواستم اونارو اذیت کنم.
ویو لارا
با صدای نسبتا بلندی گفتم
-بازم دلیل نمیشه اینکارو بکنی میخوای زنگ بزنم پلیس؟
+دختر کوچولو فک کردی میتونی اینکارو بکنی؟ اصن فک کردی پلیس میتونه منو بگیره؟
خیلی مغرورانه گفت. آخرشم یه نیشخند زد.
با داد گفتم
-فاک بهت خب من چیکار کن...
نزاشت حرفمو ادامه بدم و صندلی چوبی که نزدیکش بود رو برداشت و پرت کرد رو صورتم.
خیلی خوششانس بودم که به پایین صورتم خورد وگرنه دماغم خورد میشه.
بدون اینکه چیزی بگم سریع دویدم تو اتاقم تا زنگ بزنم پلیس ولی یهو اون مردای هیکلی درو شکستن و وارد شدن.
اومدم فرار کنم که یه چیز سیاه کردن تو سرم و بردن.
ویو کوک
آوردنش و وقتی داشتن میبردن سمت ماشینا گوشیش که دستش بود رو از دستش کشیدم و گذاشتم تو جیب کتم و برگشتم سمت پدرش
+خببب چطوره...بجای دو میلیون دلار...اون دختره رو ببرم؟
مرد خیلی سریع قبول کرد
یه نیشخند زدم و آب داغی که اونجا بودو ریختم روش
+از سگای عاشق پول مثل تو بدم میاد
بعد دوباره خندیدم و خارج شدم.
رفتم سمت ماشینم و سوار شدم.
دختره تو یه ماشین دیگه بود
پرش زمانی به یک ساعت بعد
ویو لارا
خواب بودم چیزی نفهمیدم ولی وقتی چشامو باز کردم فهمیدم تویه اتاق تاریک و ساکت و سردم و روی زمینم.
کلاه رو سرم نبود ولی دستام همچنان بسته بود.
ویو کوک
رفتم یه دوش آب گرم گرفتم و اومدم بیرون یه شلوار کارگو پوشیدم با یه تیشرت مشکی که دونفر توش جا میشدن🗿💔
ادکلن مخصوصمو زدم که بشدت تلخه.
اومدم پایین و نهارمو خوردم بعد رفتم اون اتاق خالی تا دختره رو ببینم
ویو لارا
در باز شد و نوری که از بیرون میومد کورم کرد دستمو گرفتم جلو چشمم.
درد فکم هر لحظه بیشتر میشد.
دست بهش زدم در کمال تعجب باد نکرده بود.
در بسته شد و دوباره همجا تاریک شد چند ثانیه بعد مرد فندکشو روشن کرد.
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالوم کنید❤️
خواستم بیام جلو ولی یکی از اون مردای قوی هیکل که تا چند دقیقه پیش داشتن پدرمو کتک میزدن دستشو گرفت جلوم و نزاشت.
-هی ولم کننن
مرد سیاه پوش بلند شد و گفت
+من نیازی به خرابه شما ندارم و تو هم پولمو نداری پس چیکار کنم بکشمتون آیا؟
-هیی پولت چقدره
نگام کرد خیلی ریلکس گفت
+دو میلیون دلار
خشکم زد
ویو کوک
پول کمی بود البته از نظر من. من پولو نمیخواستم من فقط میخواستم اونارو اذیت کنم.
ویو لارا
با صدای نسبتا بلندی گفتم
-بازم دلیل نمیشه اینکارو بکنی میخوای زنگ بزنم پلیس؟
+دختر کوچولو فک کردی میتونی اینکارو بکنی؟ اصن فک کردی پلیس میتونه منو بگیره؟
خیلی مغرورانه گفت. آخرشم یه نیشخند زد.
با داد گفتم
-فاک بهت خب من چیکار کن...
نزاشت حرفمو ادامه بدم و صندلی چوبی که نزدیکش بود رو برداشت و پرت کرد رو صورتم.
خیلی خوششانس بودم که به پایین صورتم خورد وگرنه دماغم خورد میشه.
بدون اینکه چیزی بگم سریع دویدم تو اتاقم تا زنگ بزنم پلیس ولی یهو اون مردای هیکلی درو شکستن و وارد شدن.
اومدم فرار کنم که یه چیز سیاه کردن تو سرم و بردن.
ویو کوک
آوردنش و وقتی داشتن میبردن سمت ماشینا گوشیش که دستش بود رو از دستش کشیدم و گذاشتم تو جیب کتم و برگشتم سمت پدرش
+خببب چطوره...بجای دو میلیون دلار...اون دختره رو ببرم؟
مرد خیلی سریع قبول کرد
یه نیشخند زدم و آب داغی که اونجا بودو ریختم روش
+از سگای عاشق پول مثل تو بدم میاد
بعد دوباره خندیدم و خارج شدم.
رفتم سمت ماشینم و سوار شدم.
دختره تو یه ماشین دیگه بود
پرش زمانی به یک ساعت بعد
ویو لارا
خواب بودم چیزی نفهمیدم ولی وقتی چشامو باز کردم فهمیدم تویه اتاق تاریک و ساکت و سردم و روی زمینم.
کلاه رو سرم نبود ولی دستام همچنان بسته بود.
ویو کوک
رفتم یه دوش آب گرم گرفتم و اومدم بیرون یه شلوار کارگو پوشیدم با یه تیشرت مشکی که دونفر توش جا میشدن🗿💔
ادکلن مخصوصمو زدم که بشدت تلخه.
اومدم پایین و نهارمو خوردم بعد رفتم اون اتاق خالی تا دختره رو ببینم
ویو لارا
در باز شد و نوری که از بیرون میومد کورم کرد دستمو گرفتم جلو چشمم.
درد فکم هر لحظه بیشتر میشد.
دست بهش زدم در کمال تعجب باد نکرده بود.
در بسته شد و دوباره همجا تاریک شد چند ثانیه بعد مرد فندکشو روشن کرد.
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالوم کنید❤️
۳.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.