کارت برنده مخفی. پارت 12
ذهن تهیونگ:
من الان چه گوهی خوردم؟؟
مممننننن اااالللااااننننن چچچههه گگگوووههههیییییی خخخوووررردددممم؟؟؟؟
اون پدرسگ کلی اذیتم کرده بعد من اومدم با عشق بوسیدمش؟ ؟
این چه کاری بود من کردم ؟؟؟
خب آروم باش تهیونگ
یه نفس عمیق بکش
آروم برو بالا سر ا/ت و وضعیت رو بررسی کن
با پاهای لرزون رفتم بالا سرش
هنوز هم خواب بود
خیلی خوشگل بود
و چشمام روی زیبایی هاش قفل شده بود
روبه روی صورتش وایسادم
و خواستم دوباره ببوسمش
داد زدم: نهههههههههه
بعد یه چک محکم ناخواسته خوابوندم تو گوشش
اینقدر محکم زدم که جای دستم روی صورتش قرمز شد
نفش عمیقی کشیدم و خودم رو جمع و جور کردم و برگشتم و نشستم روی مبل
این سری دیگه یکم بیشتر حواسم رو جمع کردم و کنترل تلوزیون واقعی رو پیدا کردم ولی باطری نداشت
رفتم یکم خونه رو زیر و رو کردم ولی هیچی به جز سلاح های مختلف خ پیدا نکردم
واقعا ا/ت سلیقه اش توی خرید وسایل کشنده عالیه
آخرش توی اتاق سباستین از توی یکی از اسباب بازی هاش باطری رو گرفتم وقتی خواستم برگردم روی مبل تا توی کنترل جاش بزنم
ولی دیدم یه مرد با یه هودی خاکستری، روی مبل نشته
آروم رفتم و یکی از تفنگ های ا/ت رو برداشتم و یه سانتی سرش نگه داشتم
مرد چرخید
مرد: تهیونگ هنوزم نمی تونی بی سر و صدا کار کنی احمق کوچولو؟
تفنگ از دستم افتاد و پریدم بغلش و اشک از چشمام فوران کرد
داد زدم : جیمین شیییییییییییی
جیمین: اَهههه ،تهیونگ فقط چند روزه همو ندیدیم،این همه آبغوره نداره
جیمین: پس اینجا قراره بمونی با اون دختره ا/ت!!
تهیونگ: اییی،جیمین حرف اون دختره رو نزن که ازش بدم میاد
جیمین: پس چرا بوسش کردی ؟
بعد ادای بوسیدن رو برای مسخره کردنم در اورد
و هر دوتامون از خنده منفجر شدیم
تهیونگ: اون فقط یه اشتباه توی نقشه ام بود ،خب چیکار کنم؟اون یه عوضی خیلی خوشگله
هر دوتامون داشتیم حرف می زنیم و می خندیدیم
صدای خنده هامون تمام ساختمون رو پر کرده بود
که جیمین یهو با درد شکمش رو محکم گرفت
و هودی اش یهو از پهلوی شکمش شروع کرد به قرمز شدن و خونریزی
جیمین با دستاش فشارش میداد ولی خونریزی کم نمی شد
من دویدم که برم وسایل باندپیچی بیارم ولی جیمین نزاشت و با صدای بی جونی بهم گفت که بهش آب بدم
منم دویدن توی آشپزخونه تا براش آب بیارم ولی وقتی برگشتم جیمین نبود و یه رد خون قطره ای از روی مبل تا لب پنجره کشیده شده بود
همون موقع صدای ا/ت رو شنیدم که از توی اتاقش میومد و انگار تازه بیدار شده بود
و یهو داد زد: تهیونگگگ
دویدم پیشش تا ببینم حالش چطوره و اون با اخم زوی تختش نشسته بود و به جای دست قرمزم روی صورتش اشاره می کرد
و تا خواست دهنش رو باز کنه سریع در رو بستم و برگشتم توی حال و
خشکم زد شدم
رد خون نبود
من الان چه گوهی خوردم؟؟
مممننننن اااالللااااننننن چچچههه گگگوووههههیییییی خخخوووررردددممم؟؟؟؟
اون پدرسگ کلی اذیتم کرده بعد من اومدم با عشق بوسیدمش؟ ؟
این چه کاری بود من کردم ؟؟؟
خب آروم باش تهیونگ
یه نفس عمیق بکش
آروم برو بالا سر ا/ت و وضعیت رو بررسی کن
با پاهای لرزون رفتم بالا سرش
هنوز هم خواب بود
خیلی خوشگل بود
و چشمام روی زیبایی هاش قفل شده بود
روبه روی صورتش وایسادم
و خواستم دوباره ببوسمش
داد زدم: نهههههههههه
بعد یه چک محکم ناخواسته خوابوندم تو گوشش
اینقدر محکم زدم که جای دستم روی صورتش قرمز شد
نفش عمیقی کشیدم و خودم رو جمع و جور کردم و برگشتم و نشستم روی مبل
این سری دیگه یکم بیشتر حواسم رو جمع کردم و کنترل تلوزیون واقعی رو پیدا کردم ولی باطری نداشت
رفتم یکم خونه رو زیر و رو کردم ولی هیچی به جز سلاح های مختلف خ پیدا نکردم
واقعا ا/ت سلیقه اش توی خرید وسایل کشنده عالیه
آخرش توی اتاق سباستین از توی یکی از اسباب بازی هاش باطری رو گرفتم وقتی خواستم برگردم روی مبل تا توی کنترل جاش بزنم
ولی دیدم یه مرد با یه هودی خاکستری، روی مبل نشته
آروم رفتم و یکی از تفنگ های ا/ت رو برداشتم و یه سانتی سرش نگه داشتم
مرد چرخید
مرد: تهیونگ هنوزم نمی تونی بی سر و صدا کار کنی احمق کوچولو؟
تفنگ از دستم افتاد و پریدم بغلش و اشک از چشمام فوران کرد
داد زدم : جیمین شیییییییییییی
جیمین: اَهههه ،تهیونگ فقط چند روزه همو ندیدیم،این همه آبغوره نداره
جیمین: پس اینجا قراره بمونی با اون دختره ا/ت!!
تهیونگ: اییی،جیمین حرف اون دختره رو نزن که ازش بدم میاد
جیمین: پس چرا بوسش کردی ؟
بعد ادای بوسیدن رو برای مسخره کردنم در اورد
و هر دوتامون از خنده منفجر شدیم
تهیونگ: اون فقط یه اشتباه توی نقشه ام بود ،خب چیکار کنم؟اون یه عوضی خیلی خوشگله
هر دوتامون داشتیم حرف می زنیم و می خندیدیم
صدای خنده هامون تمام ساختمون رو پر کرده بود
که جیمین یهو با درد شکمش رو محکم گرفت
و هودی اش یهو از پهلوی شکمش شروع کرد به قرمز شدن و خونریزی
جیمین با دستاش فشارش میداد ولی خونریزی کم نمی شد
من دویدم که برم وسایل باندپیچی بیارم ولی جیمین نزاشت و با صدای بی جونی بهم گفت که بهش آب بدم
منم دویدن توی آشپزخونه تا براش آب بیارم ولی وقتی برگشتم جیمین نبود و یه رد خون قطره ای از روی مبل تا لب پنجره کشیده شده بود
همون موقع صدای ا/ت رو شنیدم که از توی اتاقش میومد و انگار تازه بیدار شده بود
و یهو داد زد: تهیونگگگ
دویدم پیشش تا ببینم حالش چطوره و اون با اخم زوی تختش نشسته بود و به جای دست قرمزم روی صورتش اشاره می کرد
و تا خواست دهنش رو باز کنه سریع در رو بستم و برگشتم توی حال و
خشکم زد شدم
رد خون نبود
۵.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.