ازدواج اجباری پارت ۱۱
در و زد ولی کسی جواب نداد در رو هول داد که باز شد
انگار کسی سال ها تو اون کلبه زندگی نمیکرد
کوک: بیا تو
مین سو : اینجا برای کیه
کوک: نمیدونم فک کنم صاحاب نداره
رفیتن داخل هیچ هیزمی و کبریتی نبود که آتیش درست کنید ساعت تقریبا ۲ شب بود هوا سرد شده بود مین سو به خودش می لرزید کوکم اونور بود
مین سو هم سردش بود هم گشنش بود بدجوری هم خوابش میومد
مین سو: کوکک
کوک: بله
مین سو: من خوابم میاد می خوام بخوابم
کوک: نه نباید بخوابی اگه اتفاقی بیافته کار من سخت میشه
مین سو: چه اتفاقی؟
کوک: نمیدونم اگه یه حیوون وحشی حمله کنه چی؟
مین سو : باشه
مین سو بعد حرفش یه لرزه خفف به تنش افتاد که کوک بهش گفت: سردته
مین سو: خیلی
کوک : بیا بغلم
مین سو: چیییییییی؟😐
کوک : یواش کرم کردی من لباسی ندارم بدم بهت پس بهتره با بدن هم همدیگرو مگرنه منم علاقه ای ندارم
مین سو: پسره خر بی تربیت از سرما یخ کنم بهتر تا بیام بغل تو😑
کوک: بی تربیت خود دانی من که یخ نمیزنم
یه ساعت گذشته ولی هوا هی سرد تر می شد لرزه های خفف هی بدن مین سو می لرزوندن کوک بلند شد رفت طرف مین سو اون بغل کرد
مین سو: هوو....وویی... دار....ی.. چی ... کار ...می..کنی؟
کوک: نمی بینی داری کم کم قندیل میبندی از سردی هوا نمی تونی حرف بزنی
مین سو: نمی خوام برو اونور
کوک:حرف نزدن فقط گرم شو
مین سو هم که داشت گرم میشد نمی خواست از بغل اش بیاد بیرون
کوک: فقط یه ساعت دیگه وایسیم هوا روشن میشه بعد میتونیم بریم
مین سو: اهوممم
کوک: برای اینکه خوابت نبره بیا حرف بزنیم
مین سو دوست داشت باهاش حرف بزنه حداقل از دعوا کردن بهتر بود برای همین شروع کرد
مین سو: تو که همه چیز من و میدونی یکم از خودت بگو
کوک: اسمم که میدونی جونگ کوکم ۲۴ سالمه همون طور که میبینی عضو گروه کیپاپ پسرونم من کوچیک ترین عضوم
مین سو: یکم از اعضای گروهتون بگو
کوک: خب بزرگ ترین عضو جینه بابابزرگ گروهه ولی رفتاراش بچه گونه همیشه سر خوردن شیر موز هام باهم دعوا داریم ولی خیلی دوسش دارم اون همیشه هوام و داره
مین سو: از اون پسر بگو که بود..... همونی که جلوتو گرفته بودتا نیای سمتم
کوک: نامجون؟؟
مین سو : اههه اره
کوک: اون بهترین لیدریه که تو عمرم دیدم همیشه هواسش به همه چی هست انگیلیسش عالیه الگوئه منه ۲۷ سالشه ایکیو قوی داری خیلی باهوشه در کنارش یه قدرت جادوییم داره
مین سو: واقعااا؟؟؟😐چی
کوک: نمیدونم دست به هرچی میزنه میشکنه
مین سو: 😐😐😐
کوک :چرا اینجوری نگام میکنی
مین سو: ولش کن درباره جیمین بگو
کوک:خب جیمین
💙💚💜❤💚💛🤍
انگار کسی سال ها تو اون کلبه زندگی نمیکرد
کوک: بیا تو
مین سو : اینجا برای کیه
کوک: نمیدونم فک کنم صاحاب نداره
رفیتن داخل هیچ هیزمی و کبریتی نبود که آتیش درست کنید ساعت تقریبا ۲ شب بود هوا سرد شده بود مین سو به خودش می لرزید کوکم اونور بود
مین سو هم سردش بود هم گشنش بود بدجوری هم خوابش میومد
مین سو: کوکک
کوک: بله
مین سو: من خوابم میاد می خوام بخوابم
کوک: نه نباید بخوابی اگه اتفاقی بیافته کار من سخت میشه
مین سو: چه اتفاقی؟
کوک: نمیدونم اگه یه حیوون وحشی حمله کنه چی؟
مین سو : باشه
مین سو بعد حرفش یه لرزه خفف به تنش افتاد که کوک بهش گفت: سردته
مین سو: خیلی
کوک : بیا بغلم
مین سو: چیییییییی؟😐
کوک : یواش کرم کردی من لباسی ندارم بدم بهت پس بهتره با بدن هم همدیگرو مگرنه منم علاقه ای ندارم
مین سو: پسره خر بی تربیت از سرما یخ کنم بهتر تا بیام بغل تو😑
کوک: بی تربیت خود دانی من که یخ نمیزنم
یه ساعت گذشته ولی هوا هی سرد تر می شد لرزه های خفف هی بدن مین سو می لرزوندن کوک بلند شد رفت طرف مین سو اون بغل کرد
مین سو: هوو....وویی... دار....ی.. چی ... کار ...می..کنی؟
کوک: نمی بینی داری کم کم قندیل میبندی از سردی هوا نمی تونی حرف بزنی
مین سو: نمی خوام برو اونور
کوک:حرف نزدن فقط گرم شو
مین سو هم که داشت گرم میشد نمی خواست از بغل اش بیاد بیرون
کوک: فقط یه ساعت دیگه وایسیم هوا روشن میشه بعد میتونیم بریم
مین سو: اهوممم
کوک: برای اینکه خوابت نبره بیا حرف بزنیم
مین سو دوست داشت باهاش حرف بزنه حداقل از دعوا کردن بهتر بود برای همین شروع کرد
مین سو: تو که همه چیز من و میدونی یکم از خودت بگو
کوک: اسمم که میدونی جونگ کوکم ۲۴ سالمه همون طور که میبینی عضو گروه کیپاپ پسرونم من کوچیک ترین عضوم
مین سو: یکم از اعضای گروهتون بگو
کوک: خب بزرگ ترین عضو جینه بابابزرگ گروهه ولی رفتاراش بچه گونه همیشه سر خوردن شیر موز هام باهم دعوا داریم ولی خیلی دوسش دارم اون همیشه هوام و داره
مین سو: از اون پسر بگو که بود..... همونی که جلوتو گرفته بودتا نیای سمتم
کوک: نامجون؟؟
مین سو : اههه اره
کوک: اون بهترین لیدریه که تو عمرم دیدم همیشه هواسش به همه چی هست انگیلیسش عالیه الگوئه منه ۲۷ سالشه ایکیو قوی داری خیلی باهوشه در کنارش یه قدرت جادوییم داره
مین سو: واقعااا؟؟؟😐چی
کوک: نمیدونم دست به هرچی میزنه میشکنه
مین سو: 😐😐😐
کوک :چرا اینجوری نگام میکنی
مین سو: ولش کن درباره جیمین بگو
کوک:خب جیمین
💙💚💜❤💚💛🤍
۹۲.۱k
۰۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.