عشق بی صدا...
عشق بی صدا...
مینی:چجوری پیدام کردین؟
یونگی:یه کوچولو خنگ بازی در آوردی و موقعیت مکانی گوشیت رو وقتی می خواستی دوربین هارو هک کنی روشن گذاشته بودی خیلی وقت بوده چیزی هک نکرده بودی
جیمین :بخاطر همین یادت رفت خاموشش کنی حتی برای کامپیوترت هم روشنه
مینی لعنتی
ویو راوی
مینی از قبل به بلند گو داشت که هر وقت می گفت بچه ها بچه ها صداش رو میشنیدن
مینی:بچه ها رد یابی شدیم اونا الان خونه ی منن سریعا هرجا هستین اونجا رو ترک کنین....
یونگی نزاشت مینی ادامه حرفش رو بگه و سریع بیهوشش کرد
جیمین:خودشو گرفتیم پس یعنی اونا هم میان دنبالش
یونگی :آره
جیمین:داخل اتاق شین و مینی رو ور دارین
ویو ا.ت
ا.ت :چچچییییی
یوکی:نه نه نه
ا.ت:بیا بریم یوکی
یوکی :بریم
می خواستم برم یکی دستم رو گرفت و کشید سمت عقب
ا.ت:یوکیی فقط بروووووو
نامجون:اون بر میگرده ولی شما هم دستش هستی داخل زندان خوش بگذره
ا.ت :چی عمراااا
ادامه دارد....
مینی:چجوری پیدام کردین؟
یونگی:یه کوچولو خنگ بازی در آوردی و موقعیت مکانی گوشیت رو وقتی می خواستی دوربین هارو هک کنی روشن گذاشته بودی خیلی وقت بوده چیزی هک نکرده بودی
جیمین :بخاطر همین یادت رفت خاموشش کنی حتی برای کامپیوترت هم روشنه
مینی لعنتی
ویو راوی
مینی از قبل به بلند گو داشت که هر وقت می گفت بچه ها بچه ها صداش رو میشنیدن
مینی:بچه ها رد یابی شدیم اونا الان خونه ی منن سریعا هرجا هستین اونجا رو ترک کنین....
یونگی نزاشت مینی ادامه حرفش رو بگه و سریع بیهوشش کرد
جیمین:خودشو گرفتیم پس یعنی اونا هم میان دنبالش
یونگی :آره
جیمین:داخل اتاق شین و مینی رو ور دارین
ویو ا.ت
ا.ت :چچچییییی
یوکی:نه نه نه
ا.ت:بیا بریم یوکی
یوکی :بریم
می خواستم برم یکی دستم رو گرفت و کشید سمت عقب
ا.ت:یوکیی فقط بروووووو
نامجون:اون بر میگرده ولی شما هم دستش هستی داخل زندان خوش بگذره
ا.ت :چی عمراااا
ادامه دارد....
۶۰۲
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.