WINNER 14
روزمونو با آپ پارت جدید شروع کنیم و بریم سراغ درس😔✨
با سر و وضع به هم ریخته ای از اتاق سوآ بیرون رفت که صدای کسی متعجبش کرد
---
فلش بک به شب قبل :
پارک جهیون وسط یه جلسه ی خیلی مهم بود که در با شدت باز شد و دخترش توی چهارچوب در نمایان شد
دختر با عصبانیت در حال غر زدن بود و وارد اتاق شد که داد زد
!چطور تونستی منو به اون مهمونی مسخره بفرستی؟؟؟
همه ی افراد حاضر در اتاق بهش خیره شده بودن که سمتشون برگشت
!شماها به چی زل زدین؟؟ گمشین بیرون
هر سه نفر که دست و پاشونو گم کرده بودن از اتاق بیرون رفتند
؛ چخبر شده ..
!اون عوضی و پسرش بهم بی احترامی کردننن
؛ مینهو؟
!برخلاف قیافه جذابش آدم مسخره ایه!
؛ مگه چیشد
!همش داشت به یه دختره ی مزاحم توجه میکرد ... چرا اون کانگ مین دیوونه میخواست عروسش شم
پدرش زد زیر خنده ..
؛ از ازدواج تجاری چه انتظاری داری؟ باید یه شبه عاشقت میشد ؟ بهش زمان بده
می هی این رو که شنید جیغ زد
!از من چه انتظاری داریدددد؟ همین الان به کانگ مین بگو نمیخوام ، خونوادشون حتی لیاقت منم ندارن
بعد از بلند بلند فریاد زدن حرفاش از اتاق با حالت پررویی بیرون رفت
مرد که همیشه مجبور میشد به حرف تنها دخترش گوش بده پوفی کشید و گوشی رو برداشت
---
: بهبهه جناب پارک ..
؛ پاچه خواری بسه ..
: اوه .. اتفاقی افتاده؟
؛ حوصله ی مقدمه چینی ندارم .. میهی پسرتو نمیخواد
:چی؟! مشکل چیه؟
؛ گویا مشکل نفر سومه
کانگ مین وقتی اینو شنید حرف مینهو که یک هفته پیش توی دفترش بهش گفت تو سرش چرخید
(من خیلی وقته یکی دیگهرو دوست دارم )
ولی قبل از اینکه بخواد چیزی بگه تماس از سمت جهیون قطع شد
نفسشو با حرص بیرون داد ..
ولی این تازه شروع داستان بود.
---
پایان فلش بک
: خوش گذشت؟
-شـ.. شما اینجا چیکار میکنین؟
: من باید اینو بپرسم
-با سوآ کار داشتم
: از دیشب دیگه؟
-یعنی چی؟
: دیشب توی اتاقت نبودی ، و الان ..
نگاهی به سر تا پای مینهو انداخت
: این دیگه چه وضع به هم ریخته ایه ..
- اصلا اونجوری نیست بابا ..
: خفه ، توضیح نخواستم
- خب ..
: میهی اندازه ی سوآ هم نبود ؟..
- این دیگه چه مقایسه ایه ..
: بچه ی یه قاتل روانی که حتی خودشم ثبات روحی نداره رو به میهی با اون خونواده و اصل و نسب ترجیح میدی؟
- بدم میاد که پای سوآ رو بکشید وسط مسئله ای که بهش ربطی نداره
: ربطی نداره و دیشب اونطور گند زدی که میهی همچیزو بهم زده ؟
این رو که شنید لبخندی زد و با خوشحالی گفت
- واقعا؟؟ یعنی دیگه نباید ببینمش
: ببند نیشتو .. پسره ی احمق ..
مینهو خندشو متوقف کرد و به پدرش زل زد
: گمشو برو سر و وضعتو درست کن این شکلی جلوی من نچرخ .. بعد باهات کار دارم
پسر بدون حرف دیگه ای راهشو سمت اتاقش کج کرد و فقط از کانگ مین دور شد
و اما مرد نمیدونست باید چیکار کنه تا این ازدواج اتفاق بیفته
اون بر خلاف چیزی که نشون میداد حاضر بود برای ثروت خانوادشو نابود کنه .. و چه چیز با ارزش تر از اموال پارک جهیون؟
توی افکار پوچش غرق بود که صدای گوشی رشته ی افکارشو پاره کرد
شماره ی ناشناس بود ..
با سر و وضع به هم ریخته ای از اتاق سوآ بیرون رفت که صدای کسی متعجبش کرد
---
فلش بک به شب قبل :
پارک جهیون وسط یه جلسه ی خیلی مهم بود که در با شدت باز شد و دخترش توی چهارچوب در نمایان شد
دختر با عصبانیت در حال غر زدن بود و وارد اتاق شد که داد زد
!چطور تونستی منو به اون مهمونی مسخره بفرستی؟؟؟
همه ی افراد حاضر در اتاق بهش خیره شده بودن که سمتشون برگشت
!شماها به چی زل زدین؟؟ گمشین بیرون
هر سه نفر که دست و پاشونو گم کرده بودن از اتاق بیرون رفتند
؛ چخبر شده ..
!اون عوضی و پسرش بهم بی احترامی کردننن
؛ مینهو؟
!برخلاف قیافه جذابش آدم مسخره ایه!
؛ مگه چیشد
!همش داشت به یه دختره ی مزاحم توجه میکرد ... چرا اون کانگ مین دیوونه میخواست عروسش شم
پدرش زد زیر خنده ..
؛ از ازدواج تجاری چه انتظاری داری؟ باید یه شبه عاشقت میشد ؟ بهش زمان بده
می هی این رو که شنید جیغ زد
!از من چه انتظاری داریدددد؟ همین الان به کانگ مین بگو نمیخوام ، خونوادشون حتی لیاقت منم ندارن
بعد از بلند بلند فریاد زدن حرفاش از اتاق با حالت پررویی بیرون رفت
مرد که همیشه مجبور میشد به حرف تنها دخترش گوش بده پوفی کشید و گوشی رو برداشت
---
: بهبهه جناب پارک ..
؛ پاچه خواری بسه ..
: اوه .. اتفاقی افتاده؟
؛ حوصله ی مقدمه چینی ندارم .. میهی پسرتو نمیخواد
:چی؟! مشکل چیه؟
؛ گویا مشکل نفر سومه
کانگ مین وقتی اینو شنید حرف مینهو که یک هفته پیش توی دفترش بهش گفت تو سرش چرخید
(من خیلی وقته یکی دیگهرو دوست دارم )
ولی قبل از اینکه بخواد چیزی بگه تماس از سمت جهیون قطع شد
نفسشو با حرص بیرون داد ..
ولی این تازه شروع داستان بود.
---
پایان فلش بک
: خوش گذشت؟
-شـ.. شما اینجا چیکار میکنین؟
: من باید اینو بپرسم
-با سوآ کار داشتم
: از دیشب دیگه؟
-یعنی چی؟
: دیشب توی اتاقت نبودی ، و الان ..
نگاهی به سر تا پای مینهو انداخت
: این دیگه چه وضع به هم ریخته ایه ..
- اصلا اونجوری نیست بابا ..
: خفه ، توضیح نخواستم
- خب ..
: میهی اندازه ی سوآ هم نبود ؟..
- این دیگه چه مقایسه ایه ..
: بچه ی یه قاتل روانی که حتی خودشم ثبات روحی نداره رو به میهی با اون خونواده و اصل و نسب ترجیح میدی؟
- بدم میاد که پای سوآ رو بکشید وسط مسئله ای که بهش ربطی نداره
: ربطی نداره و دیشب اونطور گند زدی که میهی همچیزو بهم زده ؟
این رو که شنید لبخندی زد و با خوشحالی گفت
- واقعا؟؟ یعنی دیگه نباید ببینمش
: ببند نیشتو .. پسره ی احمق ..
مینهو خندشو متوقف کرد و به پدرش زل زد
: گمشو برو سر و وضعتو درست کن این شکلی جلوی من نچرخ .. بعد باهات کار دارم
پسر بدون حرف دیگه ای راهشو سمت اتاقش کج کرد و فقط از کانگ مین دور شد
و اما مرد نمیدونست باید چیکار کنه تا این ازدواج اتفاق بیفته
اون بر خلاف چیزی که نشون میداد حاضر بود برای ثروت خانوادشو نابود کنه .. و چه چیز با ارزش تر از اموال پارک جهیون؟
توی افکار پوچش غرق بود که صدای گوشی رشته ی افکارشو پاره کرد
شماره ی ناشناس بود ..
۴.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.