عشق در شرکت p35
_اون.....اون.... ا/ت هست
~چیییی
_این یعنی شما نمیخاین من باهاش زدواج کنم
~نه من از خدامه که تو باا/ت ازدواج کنی
_واقعا این خیلی خوبه
~من میرم به مامانت بگم
_(خنده) باشه منم میر اتاقم
÷جیغغغغغغغغغ اره
_(خنده)وای اینا قبلش واسه ما برنامه ریخته بودن
ا/ت
وای فیلمش خیلی قشنگ بود ساعت چنده 2نیمه پاشم کار زیاد دارم اول برم حموم یه دوش ۲۰مینی گرفتم امد روغن مو هامو زدم گذاشتم خشک شه کرم بدنم زدم یه لباس پوشیدم رفتم سراغ روتین پوستیم اونو هم انجام دادم حالا نوبت انتخاب لباس بود کندم باز کردم چند تا لباس این ور اون ور کردم که یه لباس پیدا کردم (عکس لباس میزارم) گذاشتمش رو تخت که برم آرایش کنم.
یه آرایش خیلی قشنگ کردم والا باید لباسم بپوشم لباسم پوشیدم دیگه آماده بودم یه عطر هم زدم نشستم تا شوگا بیاد.
شوگا
ساعت نگاه کردم۳بود یه بچه ها گفته بودم ترتیبه کارای تزیینا تو بدن پاشدم که حاضر شم رفتم یه دوش گرفتم امدم یه لباس انتخاب کرده بودم گذاشتم رو تخت ورفتم که موهامو درست کنم بد حالت دادن موهام رفتم لباسم پوشیدم یه عطر زدم دیگه حاظر بودم سوئیچ ماشین برداشتم رفتم پایین به مامانی ما گفته بودم که قرار از ا/ت
در خواست ازدواج کنم اناهم خیلی خوشحال بودن رفتم سوار ماشین شدم و رفتم دنبال ا/ت ...........
~چیییی
_این یعنی شما نمیخاین من باهاش زدواج کنم
~نه من از خدامه که تو باا/ت ازدواج کنی
_واقعا این خیلی خوبه
~من میرم به مامانت بگم
_(خنده) باشه منم میر اتاقم
÷جیغغغغغغغغغ اره
_(خنده)وای اینا قبلش واسه ما برنامه ریخته بودن
ا/ت
وای فیلمش خیلی قشنگ بود ساعت چنده 2نیمه پاشم کار زیاد دارم اول برم حموم یه دوش ۲۰مینی گرفتم امد روغن مو هامو زدم گذاشتم خشک شه کرم بدنم زدم یه لباس پوشیدم رفتم سراغ روتین پوستیم اونو هم انجام دادم حالا نوبت انتخاب لباس بود کندم باز کردم چند تا لباس این ور اون ور کردم که یه لباس پیدا کردم (عکس لباس میزارم) گذاشتمش رو تخت که برم آرایش کنم.
یه آرایش خیلی قشنگ کردم والا باید لباسم بپوشم لباسم پوشیدم دیگه آماده بودم یه عطر هم زدم نشستم تا شوگا بیاد.
شوگا
ساعت نگاه کردم۳بود یه بچه ها گفته بودم ترتیبه کارای تزیینا تو بدن پاشدم که حاضر شم رفتم یه دوش گرفتم امدم یه لباس انتخاب کرده بودم گذاشتم رو تخت ورفتم که موهامو درست کنم بد حالت دادن موهام رفتم لباسم پوشیدم یه عطر زدم دیگه حاظر بودم سوئیچ ماشین برداشتم رفتم پایین به مامانی ما گفته بودم که قرار از ا/ت
در خواست ازدواج کنم اناهم خیلی خوشحال بودن رفتم سوار ماشین شدم و رفتم دنبال ا/ت ...........
۱۶.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.