🍂🤎سفر به پاریس🤎🍂
✨ویو ت. ا✨
با چیزی که دیدم بغض کردم ولی... از روی خوشحالی... دوتا خط بود... من الان باردارم؟(نه عزیزم تو چرا من بار دارم) واییییییی
🍂ویو ته🍂
داشتم ظرف هارو توی ماشین ظرف شویی میزاشتم که پی دی نیم زنگ زد
پی دی نیم: یادت که نرفته شوی مد پاریس داری
ته: ای خدا تو روح پاریس باشه بابا عوفففف
قطع کردم خیلی نگران بودم خوشحال هم بودم نیمدونم چه حسی داشتم که ت.ا با چشم های اشکی اومد پایین
با ذوق رفتم سمتش: من حاملم میدونم واقعا کمرت خیلی قویه من حاملم دیگه نه؟ نگو حامله نیستی من که میدونم تو کمر قوی داری به من نگو حامله نیستمممم(گریه الکی)
ت.ا با بغض: چی میگی ته، یه نگاه به این بنداز(گریه و خنده قاطی)
مستمر باز کرد و بیبی چک رو گذاشت نوی دستم مثبت بود سریع بغلش کردم و پرش دادم بعدم سریع خم شدم و هی شکمشو میبوسیدم
ته: مرسی که هستی، مرسی منو بابا کردی، مرسییییییی(در حال بوسیدن) اونم داشت موهامو ناز میکرد
ت.ا: تو هم مرسی منو مامان کردی
یه دعفه یادم به شوی مد افتاد و با بغض رفتم بالا
ته: یه چیزی.... من.... برای شوی مد باید برای یک هفته برم پاریس(در حال پاک کردن اشک های ت.ا)
ت.ا: برو من از خودم نگه داری میکنم
ته: واقعا؟
ت.ا: اره
ته: اره؟
ت.ا: اره دیگه عههه
ته: باشه امروز میریم خرید و ناهاز بیزون میخوریم بدو بریممممم
ت.ا: بریمممممم
ته: خوراکی منظورم بود
ت.ا: عههه بیشول
ته: باشه بابا قهر نکن
ت. ا: خیلی خوشحال میشم وقتی یادم میاد قرار نیس هیج کاری باهام بکنی تازشم نه ماه پریود نمیشممممم
ته: یادم ننداز(گریه الکی)
ت.ا: بریم دیگه عهههه
💃🏻وسط شهر بازی 💃🏻
ته: من دیگه باید برم بیا بریم خوبه
ت.ا: بریمممم
رفتیم خونه سریع وسایلم جمع کردم شکم ت.ا رو بوسیدم و
گفتم: عزیزم مراقب خودت باش خداحافظ
ت.ا: خداحافظ عشقم
و بعد با هم کیس رفتیم
و بازم خداحافظی کردم و راه افتادم به سمت فرود گاه
خلاصه: تو اون یک هفته ته همش یا پیام میداد یا زنگ میزد بعدم برکشت کره کمکم موقه زایمان رسید و صاحب یه دختر به اسم لانا شدن بعدم ته اینقدر با ت.ا جوجه کشی کرد که دو قلو حامله شد و پنج نفری ادامه دادن پایان💃🏻
با چیزی که دیدم بغض کردم ولی... از روی خوشحالی... دوتا خط بود... من الان باردارم؟(نه عزیزم تو چرا من بار دارم) واییییییی
🍂ویو ته🍂
داشتم ظرف هارو توی ماشین ظرف شویی میزاشتم که پی دی نیم زنگ زد
پی دی نیم: یادت که نرفته شوی مد پاریس داری
ته: ای خدا تو روح پاریس باشه بابا عوفففف
قطع کردم خیلی نگران بودم خوشحال هم بودم نیمدونم چه حسی داشتم که ت.ا با چشم های اشکی اومد پایین
با ذوق رفتم سمتش: من حاملم میدونم واقعا کمرت خیلی قویه من حاملم دیگه نه؟ نگو حامله نیستی من که میدونم تو کمر قوی داری به من نگو حامله نیستمممم(گریه الکی)
ت.ا با بغض: چی میگی ته، یه نگاه به این بنداز(گریه و خنده قاطی)
مستمر باز کرد و بیبی چک رو گذاشت نوی دستم مثبت بود سریع بغلش کردم و پرش دادم بعدم سریع خم شدم و هی شکمشو میبوسیدم
ته: مرسی که هستی، مرسی منو بابا کردی، مرسییییییی(در حال بوسیدن) اونم داشت موهامو ناز میکرد
ت.ا: تو هم مرسی منو مامان کردی
یه دعفه یادم به شوی مد افتاد و با بغض رفتم بالا
ته: یه چیزی.... من.... برای شوی مد باید برای یک هفته برم پاریس(در حال پاک کردن اشک های ت.ا)
ت.ا: برو من از خودم نگه داری میکنم
ته: واقعا؟
ت.ا: اره
ته: اره؟
ت.ا: اره دیگه عههه
ته: باشه امروز میریم خرید و ناهاز بیزون میخوریم بدو بریممممم
ت.ا: بریمممممم
ته: خوراکی منظورم بود
ت.ا: عههه بیشول
ته: باشه بابا قهر نکن
ت. ا: خیلی خوشحال میشم وقتی یادم میاد قرار نیس هیج کاری باهام بکنی تازشم نه ماه پریود نمیشممممم
ته: یادم ننداز(گریه الکی)
ت.ا: بریم دیگه عهههه
💃🏻وسط شهر بازی 💃🏻
ته: من دیگه باید برم بیا بریم خوبه
ت.ا: بریمممم
رفتیم خونه سریع وسایلم جمع کردم شکم ت.ا رو بوسیدم و
گفتم: عزیزم مراقب خودت باش خداحافظ
ت.ا: خداحافظ عشقم
و بعد با هم کیس رفتیم
و بازم خداحافظی کردم و راه افتادم به سمت فرود گاه
خلاصه: تو اون یک هفته ته همش یا پیام میداد یا زنگ میزد بعدم برکشت کره کمکم موقه زایمان رسید و صاحب یه دختر به اسم لانا شدن بعدم ته اینقدر با ت.ا جوجه کشی کرد که دو قلو حامله شد و پنج نفری ادامه دادن پایان💃🏻
۴.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.