تک پارتی
با صدای آلارم گوشی از خواب پاشد و با جای خالی کوک مواجه شد با اینکه ناراحت شد ولی اون ناراحتی خوشحالی رو هم با خودش اورد امروز روز تولدش بود و باید سوپرایزش میکرد پس نبود کوک بهتر بود.
ازش قول گرفته بود که زودتر به خونه بیاد اما حرفی راجب سوپرایز تولد بهش نگفته بود .
از تخت پایین اومد و به طرف wc حرکت کرد بعد کارهای لازمه اومد بیرون و به آشپزخونه رفت صبحونه کوچیکی خورد و بلند شد تا به کاراش برسه .
「 ویو ا. ت 」9:30
داشتم اماده میشدم تا برای تزئین خونه برم خرید و وسایلای مورد نیاز رو بخرم که صدای گوشیم بلند شد.
به صفحه گوشی نگاهی انداختم و تماس رو وصل کردم، یکی بود.
مکالمه ا. ت و یجی ا. ت : + ، یجی : -
+ سلام یجی چطوری!
- های ممنون خوبم طُ چطوری لاو؟
+ ممنون منم خوبم
- راستی ا. ت گفته بودی تولد جونگ کوک شی هست برنامه ای داری!؟
+ اوهوم اتفاقا الان داشتم میرفتم برای خرید و اینا...
- خب میخوای منم بیام کمک تنهایی که نمیتونی!
+ اره ممنون خوب میشه
- باشه پس من میام دنبالت
+ اوکی زود بیا
- باش بای.
+ بای. 🥲
پایان مکالمه .
بعد چند مین یجی تکست داد که پایین منتظره رفتم و سوار ماشین شدم
+ های گرل
- همم سلام چطوری!
+ تنک خوب شد اومدیا
- اره تا من زنگ نزنم که تو یه خبرم از من نمیگیری گفتم حالا دست تنها نمونی :))
+ عاااع ممنونم واقعا •-•
「 ویو ا. ت 」13:00
بعد کلی خرید خسته و کوفته برگشتیم خونه
- هوووف خسته شدیماا
+ اره
- تازه باید اینجا رو هم درست کنیم
+ همم خونه مرتبه فقط میمونه تزیین کردنش
- باشه
+ من گشنمه اول بریم یه چیزی بخوریم بعد
بعد ناهار
- یااا ا. ت ( جیغ مانند )
+ یا یجیااا چته بابا زهرم ترکید
- من حالا چی بپوشم اخه
+ مگه همین چند ساعت پیش از خرید برنگشتیم کلیم لباس و اینا خریدیم مگه تو لباس برنداشی
- چرا...! -_-
+ خب یکی از همونارو بپوش دیگه( پوکر فیس )
- باشه حالا
- بیا دیگه شروع کنیم اینجا رو درست کنیم
+ باشه
1ساعت بعد
+ آخییش تموم شد
- اره خوب شده ها
+ اره
- راستی تو همه رو دعوت کردی
+ اره بابا
- خوبه فکر کردم قراره زحمتامون به باد بره ( خنده )
+ یا یجیا من فکر همه جاشو کرده بودم
+ خل دیگه من میرم دوش بگیرم توعم برو تو اتاق مهمان اماده شو لباستم بردار برو
- باشه( یجی در حال رفتن )
+ حواست باش چند ساعت نمونی حموما
- آییش باشه بابا داد نزن
بعد اینکه یجی رفت منم رفتم اتاق و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و حالتشون دادم و یه میکاپ ساده کردم و لباسم رو هم پوشیدم خیلی بهم میومد مطمعنم جونگکوک خوشش میاد.
از اتاق اومدم و رفتم پیش یجی و دیدم که هنوز اماده نیست متوجه حضورم نشده بود که
داد زدم :
+ یجیااا
- واای چی شده دختر ترسیدم دیوونه
+ تو که هنوز اماده نیستی :((
- خب نمیدونم کدومو بپوشم
+ اووم بزار ببینم کدومش بهتره
+ ( یکی رو انتخاب میکنه ) خب اینو بپوش این خوشگل تره
- باشه مرسیی
+ زود باش دیگه الان مهمونا میرسن منم میرم زنگ بزنم ببینم کوکی کی میاد
- باش برو
از اتاق اومدم بیرون و به کوک زنگ زدم بعد دو سه بوق برداشت
مکالمه ا. ت و کوک
+ سلام عشقم
_ سلام بیب خوبی!
+ ممنون خسته نباشی تو خوبی !
_ تو خوب باشی منم خوبم
+ ( ذوق مرگ شدن ) همم تنک لاو
+ کوکی..!
_ جونم کاری داشتی؟!
+ عاع نه خواستم بدونم کی میای خونه؟
_ حدودا 2 ساعت دیگه
+ عمم باشه ، خب برو به کارت برس
_ باشه کار دیگه ای نداری!؟
+ نه عشقم برو به کارات برس :)
_ باشه پس خدافظ مراقب خودتت باش.
+ دوست دارم خدافظ.
پایان مکالمه
تماسو قطع کردم که دیدم یجی هم اومد پایین
- باهاش حرف زدی چی گفت!
+ اره گفت 2 ساعت دیگه میاد خونه
- خوبه تا اون موقع همه اومدن
بعد اینکه حرفش تموم شد صدای زنگ در اومد
+ از الان اومدن ( خنده )
- اره انگار حرفم و شنیدن ( خنده )
+ میرم درو باز کنم
بعد چند مین همه اومده بودن و منتظر کوک بودیم که زنگ در به صدا در اومد
+ حتما خودشه اماده باشین
- باشه بیا اینجا توعم
چراغ هارو خاموش کردیم و منتظر شدیم تا وارد بشه وقتی در و باز کرد و وارد حال شد بمب شادی رو ترکوندیم همزمان باهاش میخوندیم :
Happy birthday happy birthday
Happy birthday happy birthday :)))
شکه شده بود ولی در حال حاضر خوشحالم بود رفتم سمتش و بغلش کردم و گفتم :
+ فکر کردن به زمان هایی که
با هم گذرانده ایم
لبخند شیرینی
به صورتم می نشاند... تولدت مبارک مرد من ^^
_ واقعا سوپرایز شدم ، خیلی ممنونم ازت زندگیم خوبه که هستی.
+ همینطور.
و شب خوبی رو کنار هم گذروندین....♡
ازش قول گرفته بود که زودتر به خونه بیاد اما حرفی راجب سوپرایز تولد بهش نگفته بود .
از تخت پایین اومد و به طرف wc حرکت کرد بعد کارهای لازمه اومد بیرون و به آشپزخونه رفت صبحونه کوچیکی خورد و بلند شد تا به کاراش برسه .
「 ویو ا. ت 」9:30
داشتم اماده میشدم تا برای تزئین خونه برم خرید و وسایلای مورد نیاز رو بخرم که صدای گوشیم بلند شد.
به صفحه گوشی نگاهی انداختم و تماس رو وصل کردم، یکی بود.
مکالمه ا. ت و یجی ا. ت : + ، یجی : -
+ سلام یجی چطوری!
- های ممنون خوبم طُ چطوری لاو؟
+ ممنون منم خوبم
- راستی ا. ت گفته بودی تولد جونگ کوک شی هست برنامه ای داری!؟
+ اوهوم اتفاقا الان داشتم میرفتم برای خرید و اینا...
- خب میخوای منم بیام کمک تنهایی که نمیتونی!
+ اره ممنون خوب میشه
- باشه پس من میام دنبالت
+ اوکی زود بیا
- باش بای.
+ بای. 🥲
پایان مکالمه .
بعد چند مین یجی تکست داد که پایین منتظره رفتم و سوار ماشین شدم
+ های گرل
- همم سلام چطوری!
+ تنک خوب شد اومدیا
- اره تا من زنگ نزنم که تو یه خبرم از من نمیگیری گفتم حالا دست تنها نمونی :))
+ عاااع ممنونم واقعا •-•
「 ویو ا. ت 」13:00
بعد کلی خرید خسته و کوفته برگشتیم خونه
- هوووف خسته شدیماا
+ اره
- تازه باید اینجا رو هم درست کنیم
+ همم خونه مرتبه فقط میمونه تزیین کردنش
- باشه
+ من گشنمه اول بریم یه چیزی بخوریم بعد
بعد ناهار
- یااا ا. ت ( جیغ مانند )
+ یا یجیااا چته بابا زهرم ترکید
- من حالا چی بپوشم اخه
+ مگه همین چند ساعت پیش از خرید برنگشتیم کلیم لباس و اینا خریدیم مگه تو لباس برنداشی
- چرا...! -_-
+ خب یکی از همونارو بپوش دیگه( پوکر فیس )
- باشه حالا
- بیا دیگه شروع کنیم اینجا رو درست کنیم
+ باشه
1ساعت بعد
+ آخییش تموم شد
- اره خوب شده ها
+ اره
- راستی تو همه رو دعوت کردی
+ اره بابا
- خوبه فکر کردم قراره زحمتامون به باد بره ( خنده )
+ یا یجیا من فکر همه جاشو کرده بودم
+ خل دیگه من میرم دوش بگیرم توعم برو تو اتاق مهمان اماده شو لباستم بردار برو
- باشه( یجی در حال رفتن )
+ حواست باش چند ساعت نمونی حموما
- آییش باشه بابا داد نزن
بعد اینکه یجی رفت منم رفتم اتاق و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و حالتشون دادم و یه میکاپ ساده کردم و لباسم رو هم پوشیدم خیلی بهم میومد مطمعنم جونگکوک خوشش میاد.
از اتاق اومدم و رفتم پیش یجی و دیدم که هنوز اماده نیست متوجه حضورم نشده بود که
داد زدم :
+ یجیااا
- واای چی شده دختر ترسیدم دیوونه
+ تو که هنوز اماده نیستی :((
- خب نمیدونم کدومو بپوشم
+ اووم بزار ببینم کدومش بهتره
+ ( یکی رو انتخاب میکنه ) خب اینو بپوش این خوشگل تره
- باشه مرسیی
+ زود باش دیگه الان مهمونا میرسن منم میرم زنگ بزنم ببینم کوکی کی میاد
- باش برو
از اتاق اومدم بیرون و به کوک زنگ زدم بعد دو سه بوق برداشت
مکالمه ا. ت و کوک
+ سلام عشقم
_ سلام بیب خوبی!
+ ممنون خسته نباشی تو خوبی !
_ تو خوب باشی منم خوبم
+ ( ذوق مرگ شدن ) همم تنک لاو
+ کوکی..!
_ جونم کاری داشتی؟!
+ عاع نه خواستم بدونم کی میای خونه؟
_ حدودا 2 ساعت دیگه
+ عمم باشه ، خب برو به کارت برس
_ باشه کار دیگه ای نداری!؟
+ نه عشقم برو به کارات برس :)
_ باشه پس خدافظ مراقب خودتت باش.
+ دوست دارم خدافظ.
پایان مکالمه
تماسو قطع کردم که دیدم یجی هم اومد پایین
- باهاش حرف زدی چی گفت!
+ اره گفت 2 ساعت دیگه میاد خونه
- خوبه تا اون موقع همه اومدن
بعد اینکه حرفش تموم شد صدای زنگ در اومد
+ از الان اومدن ( خنده )
- اره انگار حرفم و شنیدن ( خنده )
+ میرم درو باز کنم
بعد چند مین همه اومده بودن و منتظر کوک بودیم که زنگ در به صدا در اومد
+ حتما خودشه اماده باشین
- باشه بیا اینجا توعم
چراغ هارو خاموش کردیم و منتظر شدیم تا وارد بشه وقتی در و باز کرد و وارد حال شد بمب شادی رو ترکوندیم همزمان باهاش میخوندیم :
Happy birthday happy birthday
Happy birthday happy birthday :)))
شکه شده بود ولی در حال حاضر خوشحالم بود رفتم سمتش و بغلش کردم و گفتم :
+ فکر کردن به زمان هایی که
با هم گذرانده ایم
لبخند شیرینی
به صورتم می نشاند... تولدت مبارک مرد من ^^
_ واقعا سوپرایز شدم ، خیلی ممنونم ازت زندگیم خوبه که هستی.
+ همینطور.
و شب خوبی رو کنار هم گذروندین....♡
۸.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.