ارباب خشن من
ارباب خشن من
پارت پنج
صبح که بلند شدم یه دل درد شدیدی رو حس کردم و برگشتم دیدم جیمین پشتمه و عین چی محکم بغلم کرده و با خاطر شب یه حس دردناکی بهم دست داد که باعث شد اسم بریزم و دستاشو محکم پرت کردم اونور که بلند شد و دید که دارم گریه می کنم از موهام گرفت و منو پرت کرد ت حموم و درو بست
ویو جیمین
عااااااحححح خدا عجب بدنی داره ولی خدایی از یونا خوشگل تره خیلی هم بدن بهتری داری منم یه دوش گرفتم و با حوصله بدم که دیدم یونا اتاق خابمه و اومد نزدیکم و یه بوسه رو با هم شروع کردیم و یهو دیدم که نشت زمین و کلشو برد توم و برام داشت س.ا.ک می زد منم کاریش نداشتم و می زااستم راحت به خردنم ادامه بده بعد پنج دقیقه از اتاق اومدیم بیرون و و اووه نه اون هرزه رو یادم رفت رفتم ت اتاقش دیدم بی جون افتاده زمین و داره با خودش حرف می زنه آخه من چیکار کردم که این زندگی نصیبم شد از این کصشعرا رفتم دیدم داره به یونا و من توهین می کنه و از موهاش گرفتم و و بردمش بالا و کوبوندمش زمین و گفتم باکی بودی هرزه دیدم از دماغش داره خون میاد و بردمش اتاق شکنجه و رو تخت بستنش و لباسامون رو در آوردم و دیکمو واردش کردم و محکم محکم تند تر می کو بیدم توش و بعد شلاق رو برداشتم و با تا تونستم کوبوندمش رو اون بدن سفید و ظریفش تا اینکه تمام بدنشو خون گرفته بود و دیدم اصلا ازش صداهی نمیاد و همونطوری انداختنش رو زمین و در اون اتاق تاریک سرد رو بستم
ویو ات
بچه ها من اینجاشو خلاصه می کنم و تا تونست مو با اون شلاق کلفتش زد و منم با دومین ضربش از حالا رفتم و همون طوری اون ادامه می داد........
بچه ها از فیکم رازی هستید
راستی کیا جای ات تا اون درد هارو کشیدن بگن🥺📿
پارت پنج
صبح که بلند شدم یه دل درد شدیدی رو حس کردم و برگشتم دیدم جیمین پشتمه و عین چی محکم بغلم کرده و با خاطر شب یه حس دردناکی بهم دست داد که باعث شد اسم بریزم و دستاشو محکم پرت کردم اونور که بلند شد و دید که دارم گریه می کنم از موهام گرفت و منو پرت کرد ت حموم و درو بست
ویو جیمین
عااااااحححح خدا عجب بدنی داره ولی خدایی از یونا خوشگل تره خیلی هم بدن بهتری داری منم یه دوش گرفتم و با حوصله بدم که دیدم یونا اتاق خابمه و اومد نزدیکم و یه بوسه رو با هم شروع کردیم و یهو دیدم که نشت زمین و کلشو برد توم و برام داشت س.ا.ک می زد منم کاریش نداشتم و می زااستم راحت به خردنم ادامه بده بعد پنج دقیقه از اتاق اومدیم بیرون و و اووه نه اون هرزه رو یادم رفت رفتم ت اتاقش دیدم بی جون افتاده زمین و داره با خودش حرف می زنه آخه من چیکار کردم که این زندگی نصیبم شد از این کصشعرا رفتم دیدم داره به یونا و من توهین می کنه و از موهاش گرفتم و و بردمش بالا و کوبوندمش زمین و گفتم باکی بودی هرزه دیدم از دماغش داره خون میاد و بردمش اتاق شکنجه و رو تخت بستنش و لباسامون رو در آوردم و دیکمو واردش کردم و محکم محکم تند تر می کو بیدم توش و بعد شلاق رو برداشتم و با تا تونستم کوبوندمش رو اون بدن سفید و ظریفش تا اینکه تمام بدنشو خون گرفته بود و دیدم اصلا ازش صداهی نمیاد و همونطوری انداختنش رو زمین و در اون اتاق تاریک سرد رو بستم
ویو ات
بچه ها من اینجاشو خلاصه می کنم و تا تونست مو با اون شلاق کلفتش زد و منم با دومین ضربش از حالا رفتم و همون طوری اون ادامه می داد........
بچه ها از فیکم رازی هستید
راستی کیا جای ات تا اون درد هارو کشیدن بگن🥺📿
۳.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.