پارت 3 قسمت 2
مین : فک ...فک کردم دیگه نمیبینمت! اون ..اون شب دیر رسیدم و برای دو سال دلتنگت موندم کوکی .
کوک : محکم تو بغلم فشارش دادم و بوی عطرشو کشیدم تو نفسم .
کوک : فک کردم دیگه دوسم نداری که نیومدی ، کلی فکر اشتباه راجبت کردم ، نباید قضاوتت میکردم ببخشید .
جیمین : محکم بغلش کردم که بلندم کرد و از زیر پام گرفت که میوفتم صورتمون رو به روی هم بود .
کوک : نمیبریم تو خونت.
جیمین : درو باز کردم و رفتیم تو .
کوک : خواست حرف بزنه که لبشو بوسیدم.
جیمین : نمیخواستم دیگه ببینمت ازت ناراحت بودم که حتی یه زنگ هم نزدی .
کوک : پس باید تنبیهت کنم؟
جیمین : چرا ؟
کوک : من نمیتونستم از اونجا زنگ بزنم تو که میتونستی!
جیمین : خب منم نمیتونستم .
کوک : نظرت چیه برای اینکه دل ننگین کم بشه بریم رو تخت؟
جیمین : از خدامه . رفتم بغلش و رفتیم تو اتاق .
کوک : لباسای خودشو در آورد منم لباسای خودمو در آورم که یهو نشست جلوی پام .
چیکار میکنی ؟
جیمین : میخوام تو دهنم حست کنم .
کوک. : درسته این کارو دوست دارم ولی نمیخوام اذیتش کنم. مطمئنی؟
جیمین : اوهوم .
بعد از اون واردش کردم و بعد از ۲۰ مین کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم .
جیمین : دلم براش تنگ شده بود !
کوک : برا چی؟
جیمین : اینکه داخل خودم حست کنم .
کوک : منم دلم تنگ شده بود کوچولو.
جیمین : من ازت بزرگترم .
کوک : مگه مهمه؟ مهم اینه من ددی تو ام (پوزخند)
جیمین. : هرچی
مرسی که اومدی
کوک : باید میومدم ...
پایان
چون سه پارتی بود نمیتونستم خیلی با جزئیات بنویسم لایک کنید خوشحال میشم 😘 دوستون دارممم🫂🫂🫂🫂❤️❤️
کوک : محکم تو بغلم فشارش دادم و بوی عطرشو کشیدم تو نفسم .
کوک : فک کردم دیگه دوسم نداری که نیومدی ، کلی فکر اشتباه راجبت کردم ، نباید قضاوتت میکردم ببخشید .
جیمین : محکم بغلش کردم که بلندم کرد و از زیر پام گرفت که میوفتم صورتمون رو به روی هم بود .
کوک : نمیبریم تو خونت.
جیمین : درو باز کردم و رفتیم تو .
کوک : خواست حرف بزنه که لبشو بوسیدم.
جیمین : نمیخواستم دیگه ببینمت ازت ناراحت بودم که حتی یه زنگ هم نزدی .
کوک : پس باید تنبیهت کنم؟
جیمین : چرا ؟
کوک : من نمیتونستم از اونجا زنگ بزنم تو که میتونستی!
جیمین : خب منم نمیتونستم .
کوک : نظرت چیه برای اینکه دل ننگین کم بشه بریم رو تخت؟
جیمین : از خدامه . رفتم بغلش و رفتیم تو اتاق .
کوک : لباسای خودشو در آورد منم لباسای خودمو در آورم که یهو نشست جلوی پام .
چیکار میکنی ؟
جیمین : میخوام تو دهنم حست کنم .
کوک. : درسته این کارو دوست دارم ولی نمیخوام اذیتش کنم. مطمئنی؟
جیمین : اوهوم .
بعد از اون واردش کردم و بعد از ۲۰ مین کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم .
جیمین : دلم براش تنگ شده بود !
کوک : برا چی؟
جیمین : اینکه داخل خودم حست کنم .
کوک : منم دلم تنگ شده بود کوچولو.
جیمین : من ازت بزرگترم .
کوک : مگه مهمه؟ مهم اینه من ددی تو ام (پوزخند)
جیمین. : هرچی
مرسی که اومدی
کوک : باید میومدم ...
پایان
چون سه پارتی بود نمیتونستم خیلی با جزئیات بنویسم لایک کنید خوشحال میشم 😘 دوستون دارممم🫂🫂🫂🫂❤️❤️
۱۶.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.