باران خونp29
ویو ا/ت
نامجون و مینهو رفتن بیرون اتاق تا اون موقغ بلند شدم وسایل های دور و بر رو جمع و جور کردم دنبال گوشیم میگشتم که نامجون اومد
نامجون: خوشحالم دوباره سر حال شدی
ا/ت: ممنون ، گوشیمو ندیدی؟
نامجون: چرا، دسته منه فقط شارژش تموم شده
ا/ت: دیشب پیش از حد دستم بود داشتم بازی میکردم احتمالا واسه همینه
نامجون: نخیر پدرتون گوشی رو سوراخ کردن برای همین شارژش تموم شده
ا/ت: بابام؟
نامجون: بله
ا/ت: میشه گوشیتو بدی ؟
نامجون: اره ، بیا
ا/ت: باید باهاش تماس بگیرم
با استرس به بابام زنگ زدم که از صداش معلوم بود خواب نداشته
دوئین: بله ؟
ا/ت: بابا ، من واقعا متاسفم من دوباره...
نامجون: بده به من گوشیو
ا/ت: اره تو بگی بهتره
نامجون: سلام خوبین؟ متاسفم گوشی ا/ت دیشب خاموش شده بود
دوئین: مهم نیست . اتفاقی افتاده براش؟ صداش میلرزه
نامجون: دیشب تو خیابون بیهوش شد اوردمش بیمارستان
دوئین: الان خوبه؟ چیزی که نفهمیده؟ تو میدونی؟
نامجون: بله من میدونم ولی نمی زارم ا/ت در جریان این قضیه بشه
دوئین: افرین پسرم ممنونم ازت
نامجون: فقط یه سوال داشتم بپرسم
دوئین: بله البته
نامجون: یه لحظه ببخشید، ا/ت من پایین جای ماشین منتظرم
ا/ت: باشه
دوئین: بگو
نامجون: این بیماریه ا/ت جدیه
دوئین: من میدونم ا/ت تو رو دوست داره پس مشکلی نداره که بهت بگم
نامجون: میشنوم
دوئین: احتمالا ا/ت سر این موضوع نتونه بچه دار بشه
نامجون: یعنی نازا...
دوئین: اره البته احتمالا الون بچه هارو دوست داره و همش ارزو داره بچه داشته باشه که باهاش بازی کنه اون هنوزم به من میگه که اسم بچه هاشو چی میخواد بزاره من نمیتونم دل دخترم رو بشکنم میدونی که
نامجون: بله متوجه ام
دوئین: مراقبش باش من به تو اعتماد کردم ها
نامجون: ممنونم بله چشم
دوئین: روز خوبی داشته باشید
ا/ت: نامجون بابا چی گفت
نامجون: گفت که 3 روز مرخصی بگیری و 3 روز هم مرخصی جوجه
ا/ت: نه کل پرونده ها عقب میمونه
نامجون: چانگ ووکو برا عمم نزاشتم که
ا/ت: اخخخ خدااااااااااا سه روز یعنی دوشنبه سه شنبه چهارشنبه باز پنجشنبه میرم
نامجون:پیچیدش نکن برو بشی تو ماشین
پرش خونه نامجون
نامجون و مینهو رفتن بیرون اتاق تا اون موقغ بلند شدم وسایل های دور و بر رو جمع و جور کردم دنبال گوشیم میگشتم که نامجون اومد
نامجون: خوشحالم دوباره سر حال شدی
ا/ت: ممنون ، گوشیمو ندیدی؟
نامجون: چرا، دسته منه فقط شارژش تموم شده
ا/ت: دیشب پیش از حد دستم بود داشتم بازی میکردم احتمالا واسه همینه
نامجون: نخیر پدرتون گوشی رو سوراخ کردن برای همین شارژش تموم شده
ا/ت: بابام؟
نامجون: بله
ا/ت: میشه گوشیتو بدی ؟
نامجون: اره ، بیا
ا/ت: باید باهاش تماس بگیرم
با استرس به بابام زنگ زدم که از صداش معلوم بود خواب نداشته
دوئین: بله ؟
ا/ت: بابا ، من واقعا متاسفم من دوباره...
نامجون: بده به من گوشیو
ا/ت: اره تو بگی بهتره
نامجون: سلام خوبین؟ متاسفم گوشی ا/ت دیشب خاموش شده بود
دوئین: مهم نیست . اتفاقی افتاده براش؟ صداش میلرزه
نامجون: دیشب تو خیابون بیهوش شد اوردمش بیمارستان
دوئین: الان خوبه؟ چیزی که نفهمیده؟ تو میدونی؟
نامجون: بله من میدونم ولی نمی زارم ا/ت در جریان این قضیه بشه
دوئین: افرین پسرم ممنونم ازت
نامجون: فقط یه سوال داشتم بپرسم
دوئین: بله البته
نامجون: یه لحظه ببخشید، ا/ت من پایین جای ماشین منتظرم
ا/ت: باشه
دوئین: بگو
نامجون: این بیماریه ا/ت جدیه
دوئین: من میدونم ا/ت تو رو دوست داره پس مشکلی نداره که بهت بگم
نامجون: میشنوم
دوئین: احتمالا ا/ت سر این موضوع نتونه بچه دار بشه
نامجون: یعنی نازا...
دوئین: اره البته احتمالا الون بچه هارو دوست داره و همش ارزو داره بچه داشته باشه که باهاش بازی کنه اون هنوزم به من میگه که اسم بچه هاشو چی میخواد بزاره من نمیتونم دل دخترم رو بشکنم میدونی که
نامجون: بله متوجه ام
دوئین: مراقبش باش من به تو اعتماد کردم ها
نامجون: ممنونم بله چشم
دوئین: روز خوبی داشته باشید
ا/ت: نامجون بابا چی گفت
نامجون: گفت که 3 روز مرخصی بگیری و 3 روز هم مرخصی جوجه
ا/ت: نه کل پرونده ها عقب میمونه
نامجون: چانگ ووکو برا عمم نزاشتم که
ا/ت: اخخخ خدااااااااااا سه روز یعنی دوشنبه سه شنبه چهارشنبه باز پنجشنبه میرم
نامجون:پیچیدش نکن برو بشی تو ماشین
پرش خونه نامجون
۲.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.