پرنسس من*
f1.p6
*برو باا.. چی؟چی گفتی؟
_همون که شنیدی
*چی میگی دیوونه
_احتمالش هست بخاطرش از دست دادن حافظت چیزی یادت نیاد!
زیر لب(هرچند شرط میبندم قبلشم مغز نداشتی)
*هوشش...چی میگی تو یعنی چی
_یعنی اینکه من رلتم داشتیم از مهمونی برمیگشتیم بحثمون شد از ماشین پیاده شدی و تو جاده داشتی میرفتی و ی ماشین از جلو زد بهت اوکی؟
*ها؟
الانم برو پایین آجوما کارت داره.
و بعد از گفتن این حرفا منو تنها گذاشت.
یعنی چی یعنی این واقعا رلمه؟
هیچیش باهم جور در نمیومد همینجوری وایسادم که حرفش یادم اومد برو پایین آجوما کارت داره بیخیال فکر و خیال شدم و رفتم پایین که زنی مهربون و خوشرو به استقبالم اومد:
+سلام دخترم،بهتری؟
*سلام،مرسی خوبم
+بریم ناهار بخوریم
*ناهار؟مگه ساعت چنده؟
2+
*واییی، راستی من میتونم ازتون یه سوال بپرسم؟
مشکوک نگام کرد و گفت بپرس
*من دقیقا کیم؟
ی لحظه احساس کردم دستپاچه شد و خودشو حفظ کردو گفت
+خب معلومه عزیزم تو نامزد کوکی
*کوک؟
+منظورم رلته
*ولی من حتی اسم خودمم یادم نمیاد اصلا خانوادم کجان
+خب راستش...
*برو باا.. چی؟چی گفتی؟
_همون که شنیدی
*چی میگی دیوونه
_احتمالش هست بخاطرش از دست دادن حافظت چیزی یادت نیاد!
زیر لب(هرچند شرط میبندم قبلشم مغز نداشتی)
*هوشش...چی میگی تو یعنی چی
_یعنی اینکه من رلتم داشتیم از مهمونی برمیگشتیم بحثمون شد از ماشین پیاده شدی و تو جاده داشتی میرفتی و ی ماشین از جلو زد بهت اوکی؟
*ها؟
الانم برو پایین آجوما کارت داره.
و بعد از گفتن این حرفا منو تنها گذاشت.
یعنی چی یعنی این واقعا رلمه؟
هیچیش باهم جور در نمیومد همینجوری وایسادم که حرفش یادم اومد برو پایین آجوما کارت داره بیخیال فکر و خیال شدم و رفتم پایین که زنی مهربون و خوشرو به استقبالم اومد:
+سلام دخترم،بهتری؟
*سلام،مرسی خوبم
+بریم ناهار بخوریم
*ناهار؟مگه ساعت چنده؟
2+
*واییی، راستی من میتونم ازتون یه سوال بپرسم؟
مشکوک نگام کرد و گفت بپرس
*من دقیقا کیم؟
ی لحظه احساس کردم دستپاچه شد و خودشو حفظ کردو گفت
+خب معلومه عزیزم تو نامزد کوکی
*کوک؟
+منظورم رلته
*ولی من حتی اسم خودمم یادم نمیاد اصلا خانوادم کجان
+خب راستش...
۵۸۸
۲۵ شهریور ۱۴۰۳