《رومان دریای آبی》
《رومان دریای آبی》
پارت 20
ات میخواست جواب سون هی رو بده که ما حرف مادر جیمین نگاهشون
رفت سمت اون که روبه ات گفت
م/جیمین : دوخترم خیلی ببخشید دخترم روزه اول ازدواجت ولی
شوهرت پیشت نیست اما جیمین تقصیری نداره
چون پدرش عجله داره و میخواد بره سئول که به کاراش برسه
اونم مجبور شد که بره
ات : اشکالی نداره مادر
مادر جیمین روبه سون هی گفت
م/جیمین : دوخترم وسایلتو جم کردی یک ساعته دیگه پرواز داریم
سون هی : بله مادر همه چی امادست
ات : من هیچ کدوم از وسایلام رو نیاوردم میشه برم خونه
پدرم بیارمشون
م/جیمین : باشه دوخترم به راننده بگو ببرتت
ات داشت با مادر جیمین حرف میزد که با حرف جیمین حرفش قطع شد
جیمین : راننده لازم نیست خودم میبرمت
ات : لازم نیست خودم میرم
جیمین بی توجه به حرف ات گفت
جیمین : اماده شو دوش میگیرم بعد میریم
جیمین بعد از گرفتن دوشه و پوشیدن لباسش از اوتاق خارج شد و به ات
که توی سالون نشسته بود گفت
جیمین : بیا بریم
ات بدون حرفی دنبال جیمین رفت و سوار ماشین شدن
بعد از چند مین رسیدن خونه پدر ات و از ماشین پیاده شدن
و به سمت در خونه رفتن و بعد از زدن در مادر ات درو باز کرد
نگاه کردن به اون خونه فقد یاداوری دردای بود که اون دوختر کشیده بود
ات میخواست وارد خونه بشه که جیمین گفت
جیمین : من همیجا منتظرتم زود وسایلتو جم کن
ممکنه پروازمون دیر بشه
ات : باشه زود برمیگردم
ات وارد خونه شد و با مادرش رو به رو شد
م/ات : چرا اومدی اینجا نکنه کاری کردی که خانواده شوهرت ناراحت بشن
ات : نه فقد اومدم وسایلمو جم کنم
ات از کنار مادرش و به سمت میرفت که با حرف مادرش سرجاش ایستاد
م/ات : دوختر هیچ وقت کاری نکن که از اون خونه بیرون بیای
چون دیگه پدرت عمرن اجازه بده که دوباره بیای توی این خونه
ات بی توجه به حرف مادرش در اوتاقش رو باز کرد
وارد اوتاق شد
و به در تکیه داد بی اختیار اشک هاش گونه هایش رو خیس کرد
دوختری که مادر خودش همیشه تحقیرش میکرد
چه احساسی باید داشته باشه
درحالی که اشک هاش روی گونه هایش میریخت وسایلش رو جم میکرد
بعد از جم کردن وسایلش
از اوتاق خارج شد و به سمت در خروجی میرفت
که با صدای پدرش ایستاد
پ/ات : امیدوارم که دیگه هیچ وقت برنگردی توی این خونه
ات با حرفه پدرش اشک های روی گونه هایش رو پاک کرد و روبه
پدرش گفت
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
پارت 20
ات میخواست جواب سون هی رو بده که ما حرف مادر جیمین نگاهشون
رفت سمت اون که روبه ات گفت
م/جیمین : دوخترم خیلی ببخشید دخترم روزه اول ازدواجت ولی
شوهرت پیشت نیست اما جیمین تقصیری نداره
چون پدرش عجله داره و میخواد بره سئول که به کاراش برسه
اونم مجبور شد که بره
ات : اشکالی نداره مادر
مادر جیمین روبه سون هی گفت
م/جیمین : دوخترم وسایلتو جم کردی یک ساعته دیگه پرواز داریم
سون هی : بله مادر همه چی امادست
ات : من هیچ کدوم از وسایلام رو نیاوردم میشه برم خونه
پدرم بیارمشون
م/جیمین : باشه دوخترم به راننده بگو ببرتت
ات داشت با مادر جیمین حرف میزد که با حرف جیمین حرفش قطع شد
جیمین : راننده لازم نیست خودم میبرمت
ات : لازم نیست خودم میرم
جیمین بی توجه به حرف ات گفت
جیمین : اماده شو دوش میگیرم بعد میریم
جیمین بعد از گرفتن دوشه و پوشیدن لباسش از اوتاق خارج شد و به ات
که توی سالون نشسته بود گفت
جیمین : بیا بریم
ات بدون حرفی دنبال جیمین رفت و سوار ماشین شدن
بعد از چند مین رسیدن خونه پدر ات و از ماشین پیاده شدن
و به سمت در خونه رفتن و بعد از زدن در مادر ات درو باز کرد
نگاه کردن به اون خونه فقد یاداوری دردای بود که اون دوختر کشیده بود
ات میخواست وارد خونه بشه که جیمین گفت
جیمین : من همیجا منتظرتم زود وسایلتو جم کن
ممکنه پروازمون دیر بشه
ات : باشه زود برمیگردم
ات وارد خونه شد و با مادرش رو به رو شد
م/ات : چرا اومدی اینجا نکنه کاری کردی که خانواده شوهرت ناراحت بشن
ات : نه فقد اومدم وسایلمو جم کنم
ات از کنار مادرش و به سمت میرفت که با حرف مادرش سرجاش ایستاد
م/ات : دوختر هیچ وقت کاری نکن که از اون خونه بیرون بیای
چون دیگه پدرت عمرن اجازه بده که دوباره بیای توی این خونه
ات بی توجه به حرف مادرش در اوتاقش رو باز کرد
وارد اوتاق شد
و به در تکیه داد بی اختیار اشک هاش گونه هایش رو خیس کرد
دوختری که مادر خودش همیشه تحقیرش میکرد
چه احساسی باید داشته باشه
درحالی که اشک هاش روی گونه هایش میریخت وسایلش رو جم میکرد
بعد از جم کردن وسایلش
از اوتاق خارج شد و به سمت در خروجی میرفت
که با صدای پدرش ایستاد
پ/ات : امیدوارم که دیگه هیچ وقت برنگردی توی این خونه
ات با حرفه پدرش اشک های روی گونه هایش رو پاک کرد و روبه
پدرش گفت
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
۵.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.