پارت شیشم رمان اولش اره ولی الان نه
پارت شیشم اول اره ولی الان نه
یونا: اوکی کوکی فرستادم بیا منو لیسا منتظرتیما!
کوک: یه لحظه زد به سرم شاید بخواد کاری کن اونوقت کی نجاتمون میده؟ به بادیگاردام گفتم خیلی نامحسوس تعقیبم کنن و سریع راه افتادم به سمت ادرسی که داد این کجا بود؟ بیرون از شهر یه کارخونه متروکه بود خواستم پلیس و خبر کنم تنها نرم تو که لیسا یادم افتاد و بدون توجه به چیزی سریع پیاده شدم و رفتم
یونا: اووو ببین کی اینجاست یه خیانتکاری که فقط به فکر خودشه! میبینی لیسا؟ اون بخاطر جون خودش دوسال تورو به خودش وابسته کرد اخرشم مثل یه تیکه اشغال پرتت کرد یه گوشه! این ارزش ناراحتی رو نداره!
لیسا: دست و پاهام بسته بود و همینطور دهنو فقط اشک میریختم چقدر ساده گولشو خودرم و خودمو وارد این رابطه اشتباه کردم!
کوک: دهنتو ببند!(با داد) اره درسته من اولش حتی لیسارو نمیشناختم! من بخاطر جون خودم اونو وابسته کردم ولی.... ولی من الان انقدر دوسش دارم که جون خودم برام مهم نبود و توی این شب بارونی اومدم پیش توی روانییییی! اونو ول کن فهمیدی
یونا: شاید اگه یکم مهربون تر بودی ولش میکردم😒ولی بهم گفتی روانی! این دیگه قابل بخشش نیس عشقم!
کوک: منو عشقم صدا نکن! 😠
یونا: عزیزم خوبه؟ یا شایدم نفسم، زندگیم، کدوم؟
کوک: خفه شو... فقط خفه شو... دهنتو ببند و لیسا رو ول کن قسم میخورم اگه یه خراش کوچیک روش بندازی خودتو اون مامان باباتو میفرستم برین درک پس ولش کن
یونا: واییی چقد ترسیدم 😆😆مثلا اگه با این هفتیر زخمیش کنم چی می شه😅😂
کوک: کار احمقانه ای نکن یونا! اون اصلحه رو بزار زمین اون شوخی نیست
لیسا: دست و پامو دهنمو باز کرد نمیدونم منظورش چی بود
یونا: خوب لیسا... نظر خودت چیه؟ میخوای بمیری؟ یا نه؟ انقد برات احترام قاعل شدم که به خودت سپردم😆😅
لیسا: مــــیخـــــــــوام بمـــــــیرم!
کوک: چ.... چی چی می گی لیسا؟ انگار حواست....
لیسا: به تو ربطی نداره! زندگی خودمه خودم تصمیم میگیرم نمیخوام بمونم و با خاطرات تو زندگی کنم! همه چی برام پوچ شده مرگم راحت ترین کاره
کوک: ی... یونا اون الان عصبیه جدی نگیر
یونا: ماشه رو تنظیم کردم رو لیسا شلیک کردم ولی.....
لیسا: چ.. چی! نه کوک! 😭چراااا؟ چرا این کارو کردی؟ کوککک یونا همین الان زنگ بزن به انبولانس ورگرنه خودم میکشمت زود باش
یونا: شلیک کردم ولی جونگکوک پرید جلوی ماشه و سریع انبولانسو خبرکردم
لیسا: چ.. چرا این کارو کردی اخه.... هق😖😭😭
کوک: خ... خواس.... تم ج... بران.. کنم... من زندگ.... یتو.... تباه کردم
لیسا: نه.... اینطور نیست من بهترین خاطراتمو با تو داشتم.. کوکی لطفا بخاطر من چشماتو نبند... کوووک.. نه یونا یه کاری بکننن لطفاا😭😭😔😭
برای پارت بعد که حساسه بالای3 لایک و سه نظر
کیوتا حمایت پلیز🥺
یونا: اوکی کوکی فرستادم بیا منو لیسا منتظرتیما!
کوک: یه لحظه زد به سرم شاید بخواد کاری کن اونوقت کی نجاتمون میده؟ به بادیگاردام گفتم خیلی نامحسوس تعقیبم کنن و سریع راه افتادم به سمت ادرسی که داد این کجا بود؟ بیرون از شهر یه کارخونه متروکه بود خواستم پلیس و خبر کنم تنها نرم تو که لیسا یادم افتاد و بدون توجه به چیزی سریع پیاده شدم و رفتم
یونا: اووو ببین کی اینجاست یه خیانتکاری که فقط به فکر خودشه! میبینی لیسا؟ اون بخاطر جون خودش دوسال تورو به خودش وابسته کرد اخرشم مثل یه تیکه اشغال پرتت کرد یه گوشه! این ارزش ناراحتی رو نداره!
لیسا: دست و پاهام بسته بود و همینطور دهنو فقط اشک میریختم چقدر ساده گولشو خودرم و خودمو وارد این رابطه اشتباه کردم!
کوک: دهنتو ببند!(با داد) اره درسته من اولش حتی لیسارو نمیشناختم! من بخاطر جون خودم اونو وابسته کردم ولی.... ولی من الان انقدر دوسش دارم که جون خودم برام مهم نبود و توی این شب بارونی اومدم پیش توی روانییییی! اونو ول کن فهمیدی
یونا: شاید اگه یکم مهربون تر بودی ولش میکردم😒ولی بهم گفتی روانی! این دیگه قابل بخشش نیس عشقم!
کوک: منو عشقم صدا نکن! 😠
یونا: عزیزم خوبه؟ یا شایدم نفسم، زندگیم، کدوم؟
کوک: خفه شو... فقط خفه شو... دهنتو ببند و لیسا رو ول کن قسم میخورم اگه یه خراش کوچیک روش بندازی خودتو اون مامان باباتو میفرستم برین درک پس ولش کن
یونا: واییی چقد ترسیدم 😆😆مثلا اگه با این هفتیر زخمیش کنم چی می شه😅😂
کوک: کار احمقانه ای نکن یونا! اون اصلحه رو بزار زمین اون شوخی نیست
لیسا: دست و پامو دهنمو باز کرد نمیدونم منظورش چی بود
یونا: خوب لیسا... نظر خودت چیه؟ میخوای بمیری؟ یا نه؟ انقد برات احترام قاعل شدم که به خودت سپردم😆😅
لیسا: مــــیخـــــــــوام بمـــــــیرم!
کوک: چ.... چی چی می گی لیسا؟ انگار حواست....
لیسا: به تو ربطی نداره! زندگی خودمه خودم تصمیم میگیرم نمیخوام بمونم و با خاطرات تو زندگی کنم! همه چی برام پوچ شده مرگم راحت ترین کاره
کوک: ی... یونا اون الان عصبیه جدی نگیر
یونا: ماشه رو تنظیم کردم رو لیسا شلیک کردم ولی.....
لیسا: چ.. چی! نه کوک! 😭چراااا؟ چرا این کارو کردی؟ کوککک یونا همین الان زنگ بزن به انبولانس ورگرنه خودم میکشمت زود باش
یونا: شلیک کردم ولی جونگکوک پرید جلوی ماشه و سریع انبولانسو خبرکردم
لیسا: چ.. چرا این کارو کردی اخه.... هق😖😭😭
کوک: خ... خواس.... تم ج... بران.. کنم... من زندگ.... یتو.... تباه کردم
لیسا: نه.... اینطور نیست من بهترین خاطراتمو با تو داشتم.. کوکی لطفا بخاطر من چشماتو نبند... کوووک.. نه یونا یه کاری بکننن لطفاا😭😭😔😭
برای پارت بعد که حساسه بالای3 لایک و سه نظر
کیوتا حمایت پلیز🥺
۱۱.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.