p2
ویو ا.ت
بعد اینکه بادیگارد لباسامو بیاره پوشیدمشون و
رفتیم دنبال شوگا که دیدیم داره با جولینا دعوا می کنه
که اومد و یکی زد توی گوشم
ویو شوگا
رفتیم و جولینا رو پیدا کردیم
و انگار نه انگار عین خیالش نی
_: جولینا؟ (داد)
✓: ب بله؟
_: چرا روی ا.ت رنگ ریختی؟
✓: چطور جرعت می کنی ماریو که نکردم
بزاری گردن من!
_:یعنی تو روی اون رنگ نپاشیدی؟
✓: نه
که دیدم ا.ت و هانا دارن نگامون می کنن
اعصبانی بودم و رفتم یکی زدم
توی گوشش
ویو ا.ت
فقط می تونستم ببینم که بخاطر اون
منو زده چرا پس بهش گفته که اون نزده و
زده زیر همه چی
_: تو چطور جرعت می کنی دروغ بزاری روی
یکی از اکیپای من (داد)
&: ت تو چی کار کردی شوگا؟
سریع رفتم توی یکی از کلاسای خالی و دروشو بستم و
شروع کردم گریه کردن
بعد مدرسه
ویو ا.ت
من با ماشین خودم داشتم میرفتم خونه و
با آیو بودم که راهمو کج کردم و رفتیم توی جنگل
÷: ا.ت چی کار می کنی؟
+: بیا یکم بریم توی جنگل
÷: باشه نیروت هنوز هستش؟
+: اره
÷: خوبه
رفتیم وسط جنگل و پیاده شدیم من
با سریع حرکت کردن رفتم سمت پرتگاه
شاید اونجا آخر دنیا باشه یعنی اگه از اینجا
رد بشم چی در انتظارمه؟
÷: ا.ت می خوای چی کار کنی؟
+: متاسفم آیو
÷: ا ا.ت فکرشم نکن این کارو بکنی
+: من نیرو دارم زنده می مونم فقط می خوای بدونم
اون پایین چیه که همیشه منو
به خودش جذب می کنه شاید اون پادشاه باشه
که منو صدا می کنه
÷: اگه بری باید منو هم با خودت ببری
+: ولی تو..
÷: حرف نباشه
+: باشه
می خواستیم از پرتگاه بپریم که
یا خدا اینا اینجا چی کار می کنن؟
ویو شوگا
منو نامجون و جولینا و هانا داشتیم توی جنگل
قدم میزدیم که صدای آیو و ا.ت توی جنگل پیچید
رفتیم طرف صدا
ا.ت لب پرتگاه بود و آیو صداش میکرد بعد دست همو
گرفتن می خواستن برن پایین که ههمون داد زدیم
جز جولینا
_@&: چی کار دارین میکنین؟
ویو ا.ت
اونا اینجا چی کار می کنند
که یه زلزله اومد انگار پادشاه داره
صدام میکنه باید هر چی سریع تر برم
+: باید سریع از اینجا برین
_: ما هیچ جا نمیریم
(=علامت جیمین پادشاه هفت دریا و آتلانتیس🙂)
=: سلام ا.ت
+: ج جیمین!
=: اره خودمم چند سال میشه ندیدمت
+: پس پادشاه شدی!
=: اوهوم
+: خوبه پس منو با خودت میبیری دیگه؟
=: معلومه .خنده.
و.....
خماریییییییی
بعد اینکه بادیگارد لباسامو بیاره پوشیدمشون و
رفتیم دنبال شوگا که دیدیم داره با جولینا دعوا می کنه
که اومد و یکی زد توی گوشم
ویو شوگا
رفتیم و جولینا رو پیدا کردیم
و انگار نه انگار عین خیالش نی
_: جولینا؟ (داد)
✓: ب بله؟
_: چرا روی ا.ت رنگ ریختی؟
✓: چطور جرعت می کنی ماریو که نکردم
بزاری گردن من!
_:یعنی تو روی اون رنگ نپاشیدی؟
✓: نه
که دیدم ا.ت و هانا دارن نگامون می کنن
اعصبانی بودم و رفتم یکی زدم
توی گوشش
ویو ا.ت
فقط می تونستم ببینم که بخاطر اون
منو زده چرا پس بهش گفته که اون نزده و
زده زیر همه چی
_: تو چطور جرعت می کنی دروغ بزاری روی
یکی از اکیپای من (داد)
&: ت تو چی کار کردی شوگا؟
سریع رفتم توی یکی از کلاسای خالی و دروشو بستم و
شروع کردم گریه کردن
بعد مدرسه
ویو ا.ت
من با ماشین خودم داشتم میرفتم خونه و
با آیو بودم که راهمو کج کردم و رفتیم توی جنگل
÷: ا.ت چی کار می کنی؟
+: بیا یکم بریم توی جنگل
÷: باشه نیروت هنوز هستش؟
+: اره
÷: خوبه
رفتیم وسط جنگل و پیاده شدیم من
با سریع حرکت کردن رفتم سمت پرتگاه
شاید اونجا آخر دنیا باشه یعنی اگه از اینجا
رد بشم چی در انتظارمه؟
÷: ا.ت می خوای چی کار کنی؟
+: متاسفم آیو
÷: ا ا.ت فکرشم نکن این کارو بکنی
+: من نیرو دارم زنده می مونم فقط می خوای بدونم
اون پایین چیه که همیشه منو
به خودش جذب می کنه شاید اون پادشاه باشه
که منو صدا می کنه
÷: اگه بری باید منو هم با خودت ببری
+: ولی تو..
÷: حرف نباشه
+: باشه
می خواستیم از پرتگاه بپریم که
یا خدا اینا اینجا چی کار می کنن؟
ویو شوگا
منو نامجون و جولینا و هانا داشتیم توی جنگل
قدم میزدیم که صدای آیو و ا.ت توی جنگل پیچید
رفتیم طرف صدا
ا.ت لب پرتگاه بود و آیو صداش میکرد بعد دست همو
گرفتن می خواستن برن پایین که ههمون داد زدیم
جز جولینا
_@&: چی کار دارین میکنین؟
ویو ا.ت
اونا اینجا چی کار می کنند
که یه زلزله اومد انگار پادشاه داره
صدام میکنه باید هر چی سریع تر برم
+: باید سریع از اینجا برین
_: ما هیچ جا نمیریم
(=علامت جیمین پادشاه هفت دریا و آتلانتیس🙂)
=: سلام ا.ت
+: ج جیمین!
=: اره خودمم چند سال میشه ندیدمت
+: پس پادشاه شدی!
=: اوهوم
+: خوبه پس منو با خودت میبیری دیگه؟
=: معلومه .خنده.
و.....
خماریییییییی
۲۲.۸k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.