لبخند تو غم داشت... علی را نگران کرد
لبخند تو غم داشت... علی را نگران کرد
غمگین و غم انگیزترین مردِ جهان کرد
لبخند تو آن روز پس از دیدن تابوت
گل بود که رویید ولی زود خزان کرد
اصلا تو بگو فاطمه جان می شود آیا
دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد ؟
مثل تو کمانی شده ام پشت مرا خم -
مرهب نتوانست ولی زخمِ زبان کرد...
زخمی که غم حمزه به قلبِ نبی انداخت
تابوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد
کوچه...در و دیوار... و آن چادر خاکی
بعد از تو مرا پیرترین مردِ جهان کرد
غمگین و غم انگیزترین مردِ جهان کرد
لبخند تو آن روز پس از دیدن تابوت
گل بود که رویید ولی زود خزان کرد
اصلا تو بگو فاطمه جان می شود آیا
دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد ؟
مثل تو کمانی شده ام پشت مرا خم -
مرهب نتوانست ولی زخمِ زبان کرد...
زخمی که غم حمزه به قلبِ نبی انداخت
تابوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد
کوچه...در و دیوار... و آن چادر خاکی
بعد از تو مرا پیرترین مردِ جهان کرد
۲.۱k
۲۶ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.