(عشق سرد)پارت 9
جانگکوک:
دستمالی که دستش بود خونی شد و از حال رفت
سریع بغلش کردم بردم بیمارستان
دکترا بردنش ازش آزمایش بگیرن
منم بیرون در اتاق روی زمین نشسته بودم
گریه میکردم که یهو جیمین اومد بغلم کرد
نکته:
﴿جیمین دکتر توی بیمارستان ﴾
جیمین:
کوک چیشده خوبی ؟؟؟
چرا گریه میکنی؟؟؟
جانگکوک:
تروخدا ...هق...ا.ت....نجاتش بده...ترو خدا (با گریه شدید)
جیمین:یه نگاه به دختری که توی اتاق داشتن ازش آزمایش میگرفتن کردم که فهمیدم ا.ت زنگ زدم به تهیونگ
مکالمه:
جیمین:الو...سلام تهیونگ خوبی؟؟؟
تهیونگ:سلام هیونگ خوبم چیزی شده؟؟؟
جیمین:بیا بیمارستانی که کار میکنم بهت میگم فقط عجله کن
تهیونگ:باشه باشه دارم میام
جیمین:
رفتم توی اتاق ا.ت پرستار ها بهم گفتن:
خونریزی رییه داشته
جیمین:سریع بهش ماسک اوکسیژن رو وصل کردم
ضربان قلبش ۳۹ بود
نکته:
﴿دوستان دکتر ها ضربان قلب رو 50 در نظر میگیرن تا45 ضربان قلب خوبه ولی پایین تر از اون خوب نیست
ببینین ادمینتون چقدر دانا تشریف دارن 😅😂﴾
تهیونگ :
رفتم بیمارستانی که جیمین توش کار میکرد دیدم جانگکوک داره گریه میکنه رفتم بغلش کردم گفتم:
جانگکوک حالت خوبه؟؟؟
ورا داری گریه میکنی؟؟؟
واسه ا.ت اتفاقی افتاده؟؟؟
جانگکوک:
فرشته...من ....الان...هق(که گریش مانعه حرفش شد )
تهیونگ :
همون موقع جیمین از اتاق اومد بیرون
سریع رفتم سمتش بهش گفتم:
هیونگ حال ا.ت چطوره
جیمین:.....
دوستان شرط پارت بعدی :
لایک:۸
دوستون دارم کامنت و فالو فراموش نشه
بای 💓💗😘💗💓
دستمالی که دستش بود خونی شد و از حال رفت
سریع بغلش کردم بردم بیمارستان
دکترا بردنش ازش آزمایش بگیرن
منم بیرون در اتاق روی زمین نشسته بودم
گریه میکردم که یهو جیمین اومد بغلم کرد
نکته:
﴿جیمین دکتر توی بیمارستان ﴾
جیمین:
کوک چیشده خوبی ؟؟؟
چرا گریه میکنی؟؟؟
جانگکوک:
تروخدا ...هق...ا.ت....نجاتش بده...ترو خدا (با گریه شدید)
جیمین:یه نگاه به دختری که توی اتاق داشتن ازش آزمایش میگرفتن کردم که فهمیدم ا.ت زنگ زدم به تهیونگ
مکالمه:
جیمین:الو...سلام تهیونگ خوبی؟؟؟
تهیونگ:سلام هیونگ خوبم چیزی شده؟؟؟
جیمین:بیا بیمارستانی که کار میکنم بهت میگم فقط عجله کن
تهیونگ:باشه باشه دارم میام
جیمین:
رفتم توی اتاق ا.ت پرستار ها بهم گفتن:
خونریزی رییه داشته
جیمین:سریع بهش ماسک اوکسیژن رو وصل کردم
ضربان قلبش ۳۹ بود
نکته:
﴿دوستان دکتر ها ضربان قلب رو 50 در نظر میگیرن تا45 ضربان قلب خوبه ولی پایین تر از اون خوب نیست
ببینین ادمینتون چقدر دانا تشریف دارن 😅😂﴾
تهیونگ :
رفتم بیمارستانی که جیمین توش کار میکرد دیدم جانگکوک داره گریه میکنه رفتم بغلش کردم گفتم:
جانگکوک حالت خوبه؟؟؟
ورا داری گریه میکنی؟؟؟
واسه ا.ت اتفاقی افتاده؟؟؟
جانگکوک:
فرشته...من ....الان...هق(که گریش مانعه حرفش شد )
تهیونگ :
همون موقع جیمین از اتاق اومد بیرون
سریع رفتم سمتش بهش گفتم:
هیونگ حال ا.ت چطوره
جیمین:.....
دوستان شرط پارت بعدی :
لایک:۸
دوستون دارم کامنت و فالو فراموش نشه
بای 💓💗😘💗💓
۸.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.