فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۱۵
م.ج : وایی ا.ت غذا خیلی خوشمزه بود عزیزم دستت درد نکنه
ا.ت : خواهش میکنم مادر جان
سوا : حالا خیلیم تعریف نداشت ایش
م.ج : تو حرف نزن !
سوا دستشو انداخت دور گردن جیمین
سوا : اوپا نظرت چیه فردا بریم گردش ؟ دلم برا کره و تو تنگ شده بود ( عشوه و لوس )
جیمین سعی میکرد دست دخترو از رو گردنش برداره که موفق هم شد
جیمین : نه ! حال ندارم
م.ج : چرا ؟ ا.تم بیاد باهم سه تایی برید
ا.ت : مادر جان شما هم بیاید
م.ج : من ؟
ا.ت: اره دیگه☺
م.ج: باشه
ا.ت : پدر جان شما هم میاید باهم بریم گردش ؟
پ.ج : بدم نمیاد
سوا : ایشش
ا.ت : پس شب اینجا بمونید
م.ج: هوم خوبه
سوا : پس ددی جونم بریم بخوابییم ؟ ( عشوه )
جیمین : ( پوکر ) برو بابا
جیمین : مامان ، بابا ، سوا بیاید اتاقتون و نشون بدم
سوا : ددی یعنی میگی من پیشت نخوابم ؟(لوس)
م.ج : سوا ببند ( اروم )
سوا :( ناراحتی الکی )
جیمین اتاقارو نشون داد و خودش و ا.ت رفتن توی اتاقشون
جیمین : ایششش دختره رو مخ اخه مامانم چرا این هرزه رو اورده اینجاا ؟؟ (حرصی )
ا.ت : اروم باش .. مگه کیه ؟
جیمین : قبلا قرار بود باهاش ازدواج کنم به خاطر مسائل کاری ولی خدا رو شکر نشد .
ا.ت : اها
جیمین : خب دیگه بخوابیم ؟
ا.ت : نههه .. فیلم ببینیمم🥺🥺🥺
جیمین : کیوت ( اروم )
ا.ت : چی ؟
جیمین : ها ؟ .... هیچی
ا.ت: خب حالا فیلم ببینیم ؟
جیمین : باش چه ژانری ؟
ا.ت: اممم ترسناک
جیمین : نمیترسی ؟
ا.ت : پوففف اخه منو ترس اصلا 😌😁
جیمین : هومم باشه پس فیلمو میزارم
( محض اطلاع رو به روی تختشون تلویزیون هس )
ا.ت : خوراکی بیارم ؟
جیمین : اوم .. اره
ا.ت رفت خوراکی اورد ، جیمینم فیلمو گذاشت رفتن دراز کشیدن رو تخت و به تلویزیون خیره شدن ....
ویو ا.ت
وایی خدا خیلی ترسناکه میترسسممم
یهو یه صحنه ترسناک اومد پریدم بغل جیمینو سرمو گذاشتم رو سینش
ویو جیمین
یهو یه صحنه ترسناک اومد ا.ت پرید بغلم وایی چقد کوچولو بود خیلی کیوته حس میکنم خیلی دوسش دارم اما میترسم بگ بش ... که گفت
ا.ت : جیمین رفت ؟
دلم میخواست بیشتر تو بغلم بمونه گفتم
جیمین : نه هنوز
ا.ت : هر وقت رفت بگو
جیمین : اومم باشه ( خنده )
ا.ت : به چی میخندی ؟
جیمین : هیچی
ا.ت سرشو اورد بالا
ا.ت : هوفف رفتت
همینطوری داشتیم فیلم میدیدیم که سر ا.ت افتاد روی شونم ... خوبه خودش گفت فیلم ببینیم
تلویزیون رو خاموش کردم سر ا.ت رو اروم گذاشتم رو بالش خودمم دراز کشیدم و نگاش میکردم خیلی خوشگله
یه بوسه سطحی رو لباش گذاشتم ... انقد نگاش کردم که نفهمیدم کی خوابم برد .
....................
سلام کیوتامممم
خوبیدددد ؟؟
شرطا : ۲۰ لایک ۱۵ کامت
میسیییییی از حمایتاتون عشقولیاااممم 🥺🥺🥺❤❤❤❤❤😘😘💞💞
پارت ۱۵
م.ج : وایی ا.ت غذا خیلی خوشمزه بود عزیزم دستت درد نکنه
ا.ت : خواهش میکنم مادر جان
سوا : حالا خیلیم تعریف نداشت ایش
م.ج : تو حرف نزن !
سوا دستشو انداخت دور گردن جیمین
سوا : اوپا نظرت چیه فردا بریم گردش ؟ دلم برا کره و تو تنگ شده بود ( عشوه و لوس )
جیمین سعی میکرد دست دخترو از رو گردنش برداره که موفق هم شد
جیمین : نه ! حال ندارم
م.ج : چرا ؟ ا.تم بیاد باهم سه تایی برید
ا.ت : مادر جان شما هم بیاید
م.ج : من ؟
ا.ت: اره دیگه☺
م.ج: باشه
ا.ت : پدر جان شما هم میاید باهم بریم گردش ؟
پ.ج : بدم نمیاد
سوا : ایشش
ا.ت : پس شب اینجا بمونید
م.ج: هوم خوبه
سوا : پس ددی جونم بریم بخوابییم ؟ ( عشوه )
جیمین : ( پوکر ) برو بابا
جیمین : مامان ، بابا ، سوا بیاید اتاقتون و نشون بدم
سوا : ددی یعنی میگی من پیشت نخوابم ؟(لوس)
م.ج : سوا ببند ( اروم )
سوا :( ناراحتی الکی )
جیمین اتاقارو نشون داد و خودش و ا.ت رفتن توی اتاقشون
جیمین : ایششش دختره رو مخ اخه مامانم چرا این هرزه رو اورده اینجاا ؟؟ (حرصی )
ا.ت : اروم باش .. مگه کیه ؟
جیمین : قبلا قرار بود باهاش ازدواج کنم به خاطر مسائل کاری ولی خدا رو شکر نشد .
ا.ت : اها
جیمین : خب دیگه بخوابیم ؟
ا.ت : نههه .. فیلم ببینیمم🥺🥺🥺
جیمین : کیوت ( اروم )
ا.ت : چی ؟
جیمین : ها ؟ .... هیچی
ا.ت: خب حالا فیلم ببینیم ؟
جیمین : باش چه ژانری ؟
ا.ت: اممم ترسناک
جیمین : نمیترسی ؟
ا.ت : پوففف اخه منو ترس اصلا 😌😁
جیمین : هومم باشه پس فیلمو میزارم
( محض اطلاع رو به روی تختشون تلویزیون هس )
ا.ت : خوراکی بیارم ؟
جیمین : اوم .. اره
ا.ت رفت خوراکی اورد ، جیمینم فیلمو گذاشت رفتن دراز کشیدن رو تخت و به تلویزیون خیره شدن ....
ویو ا.ت
وایی خدا خیلی ترسناکه میترسسممم
یهو یه صحنه ترسناک اومد پریدم بغل جیمینو سرمو گذاشتم رو سینش
ویو جیمین
یهو یه صحنه ترسناک اومد ا.ت پرید بغلم وایی چقد کوچولو بود خیلی کیوته حس میکنم خیلی دوسش دارم اما میترسم بگ بش ... که گفت
ا.ت : جیمین رفت ؟
دلم میخواست بیشتر تو بغلم بمونه گفتم
جیمین : نه هنوز
ا.ت : هر وقت رفت بگو
جیمین : اومم باشه ( خنده )
ا.ت : به چی میخندی ؟
جیمین : هیچی
ا.ت سرشو اورد بالا
ا.ت : هوفف رفتت
همینطوری داشتیم فیلم میدیدیم که سر ا.ت افتاد روی شونم ... خوبه خودش گفت فیلم ببینیم
تلویزیون رو خاموش کردم سر ا.ت رو اروم گذاشتم رو بالش خودمم دراز کشیدم و نگاش میکردم خیلی خوشگله
یه بوسه سطحی رو لباش گذاشتم ... انقد نگاش کردم که نفهمیدم کی خوابم برد .
....................
سلام کیوتامممم
خوبیدددد ؟؟
شرطا : ۲۰ لایک ۱۵ کامت
میسیییییی از حمایتاتون عشقولیاااممم 🥺🥺🥺❤❤❤❤❤😘😘💞💞
۱۷.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.