🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 37
دکتر زخمای کوک و پانسمان و بخیه میزد که یک هو
کوک از درد ناله ای سرداد و دکترو حل داد نزدیک بود بخوره به دیوار که منو نامی گرفتیمش
کوک از درد صورتش و مچاله کرد
من و لیسا و بقیه از اتاق زدیم بیرون که نامجون گفت
نامجون :اینجا چه خبری لیلیت !
بورام :خب راستش ....
تا اومدم چیزی بگم در باز شدو دکتر اومد بیرون .
دکتر :خیلی قوی ولی بی تاب خلاصه بگم کارم تموم شد فقط آب به زخمش نخوره و پانسمان ها هر روز عوض شه
سری تکون دادم که بقیه وارد اتاق شدن .
منم پشت نامجون قائم شدم و وارد اتاق شدم
کوک ترو تمیز روی تخت نشسته بود که بادیدن بقیه سرش و بالا آورد گوشه لبش مثل من پاره شده بود .
ولی من ناشیانه بخیش زده بودم .!
کوک :اوضاع چطوره؟
نامجون گفت
نامجون :بادبان ها پاره شدن و کشتی آسیب دیده !
کوک :چقدر در میاد !؟
نامجون :بیشتر از ۸۰۰سکه ولی ما این پول و نداریم !
کوک :از جی هوپ می گیریم
در جا خشکم زد ولی بعدش با حالت سردی گفتم .
بورام:اون وقت چطوری
کوک به سمت من سر بر گردوندو با پوز خند گفت
کوک :اون بهمون اون پولومیده !
لیسا :نه دیگه نه ما نمی خوایم دوباره به اون بدهی داشته باشیم همین جوری اش هم بدبختیم
کوک تا خواست حرف بزنه تهیونگ که دمه پنجره بود گفت
تهیونگ :بهتره نری سراغش !
بورام:چی ؟
ته :خودشون اومدن
دلم لرزید از حرفش و.........
لایک ۲۱
فالو نکنی باباتو.......
Part 37
دکتر زخمای کوک و پانسمان و بخیه میزد که یک هو
کوک از درد ناله ای سرداد و دکترو حل داد نزدیک بود بخوره به دیوار که منو نامی گرفتیمش
کوک از درد صورتش و مچاله کرد
من و لیسا و بقیه از اتاق زدیم بیرون که نامجون گفت
نامجون :اینجا چه خبری لیلیت !
بورام :خب راستش ....
تا اومدم چیزی بگم در باز شدو دکتر اومد بیرون .
دکتر :خیلی قوی ولی بی تاب خلاصه بگم کارم تموم شد فقط آب به زخمش نخوره و پانسمان ها هر روز عوض شه
سری تکون دادم که بقیه وارد اتاق شدن .
منم پشت نامجون قائم شدم و وارد اتاق شدم
کوک ترو تمیز روی تخت نشسته بود که بادیدن بقیه سرش و بالا آورد گوشه لبش مثل من پاره شده بود .
ولی من ناشیانه بخیش زده بودم .!
کوک :اوضاع چطوره؟
نامجون گفت
نامجون :بادبان ها پاره شدن و کشتی آسیب دیده !
کوک :چقدر در میاد !؟
نامجون :بیشتر از ۸۰۰سکه ولی ما این پول و نداریم !
کوک :از جی هوپ می گیریم
در جا خشکم زد ولی بعدش با حالت سردی گفتم .
بورام:اون وقت چطوری
کوک به سمت من سر بر گردوندو با پوز خند گفت
کوک :اون بهمون اون پولومیده !
لیسا :نه دیگه نه ما نمی خوایم دوباره به اون بدهی داشته باشیم همین جوری اش هم بدبختیم
کوک تا خواست حرف بزنه تهیونگ که دمه پنجره بود گفت
تهیونگ :بهتره نری سراغش !
بورام:چی ؟
ته :خودشون اومدن
دلم لرزید از حرفش و.........
لایک ۲۱
فالو نکنی باباتو.......
۷.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.