رمان خانواده پارت چهارده
رمان خانواده پارت چهارده
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک (پدر) اون وو ( پسر)
اون وو
من الان دو روزه خونه نیستم و انگار مامان بابا اصلا براشون مهم نبود من این دوشبو خونه جونگ کوک میخوابیدم و من امشب بدجور اعصبانی بودم و چون جونگ کوک خیلی بیرون میرفت مشروب خوردن بلد بود و رفت بیرون و دوکبوکی و چند تا بطری سوجو خرید و
گفت: بچه بیا میخوام بهت سوجو خوردن یاد بدم
گفتم : هاع
گفت : بیا نترس
گفتم : نه ولکن مست میشم حالا بیا درس کن
گفت : نمیشی بابا
بعد کلی اصرار قبول کردم و نشستیم خوردیم بعد ۵ ۶ پیک برام عادی شد و جونگ کوک رفت اب جو خرید
گفت : برای راند دو بمب سوجو* بزنیم بر بدن؟
( بمب سوجو: ترکیب سوجو و ابجو)
من تقریبا مست بودم و گفتم بیاره
بعد ۱۵ پین دیگه مست مست بودم که همه حرفام رو ریختم بیرون و تمام ماجرا رو براش تعریف کردم و
گفت : حالا که مامانت ولت کرده بیا من دوست پسرت میشم
گفتم : خل شدی؟
گفت : شوخی کردم بابا
پاشدم و میخواستم برم که جونگ کوک
گفت: کجا میری ؟
گفتم : میرم مامانمو از بابام بگیرم
گفت : منم میام ( با صدای خواب الود)
گفتم : بیا بریم بدووو
تا خواست پاشه بی هوش شد و افتاد رو مبل
گفتم : خیلی رو مخی
رفتم و تو راه چند بار افتادم هرکی منو میدی با انگشت نشونم میداد
رسیدم خونه و تو حال داد زدم و
گفتم : بابااااااا مامان مال منههههه
متوجه شدم که صدامو نشنیدهو رفتم تو اتاق و بابا تا منو دید پتو رو کشید رو خودشون
گفت : برو بیروننننننن
منم مست بودم دیگه حواسم نبود
گفتم : چرااااااااا ؟ (کیوت بازی ) من نمیرم همین جا میشینم
گفت : گم شو اشغال عوضیییی
دیگه ترسیدم و رفتم تو حال رو مبل نشستم و شروع به غر زدن کردم که مامان اومد پیشم نشست و
گفت : چیشده ؟
گفتم : مامان دلم برات تنگ شده بود
چون مست بودم بوی الکل میدادم مامان
گفت: سوجو خوردی ؟؟؟ دیوونه خنگ احمق ( همین طور که فوش میداد میزد تو دستم )
گفتم : ای ای درد میاد نکن ناراحتم
بابا اومد پایین و تا منو دید بوی الکلو حس کرد ( دستش تو جیبش بود)
گفت : الکل خوردی؟
با خنده کلمو تکون دادم ( کیوت)
گفت : احمق روانی
گفتم : اها تازه یادم اومد من اومدم این جا تا مامانو ازت بگیرم
گفت : اوف دهنتو ببند بوی سگ مرده میدی
گفتم : اوه ازیت نکننننن عه مامان بیا بریم تو مال منی
بابا گفت : پسره کلا خل شده ( دستشو از جیبش در اورد )
گفتم : مامان بریم دیگه
گفت : من هیجا نمیام
که همون لحظه جونگ کوک مست و پاتیل اومد تو خونه تا منو دید شروع به عر زدن کرد
گفت : مامانتو گرفتی
گفتم : بابا بهم نمیدتش
بعد همو بغل کردیم و عر زدیم
بابا گفت : پس بگو با کی مست کرده بود
مامان خندش گرفته بود
جونگ کوک رو به مامانم کردو
گفت : خالهههه اون وو واقعا دوست داره
بچه ها ادامه پارت ۱۴ جا نمیگیره💋📍
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک (پدر) اون وو ( پسر)
اون وو
من الان دو روزه خونه نیستم و انگار مامان بابا اصلا براشون مهم نبود من این دوشبو خونه جونگ کوک میخوابیدم و من امشب بدجور اعصبانی بودم و چون جونگ کوک خیلی بیرون میرفت مشروب خوردن بلد بود و رفت بیرون و دوکبوکی و چند تا بطری سوجو خرید و
گفت: بچه بیا میخوام بهت سوجو خوردن یاد بدم
گفتم : هاع
گفت : بیا نترس
گفتم : نه ولکن مست میشم حالا بیا درس کن
گفت : نمیشی بابا
بعد کلی اصرار قبول کردم و نشستیم خوردیم بعد ۵ ۶ پیک برام عادی شد و جونگ کوک رفت اب جو خرید
گفت : برای راند دو بمب سوجو* بزنیم بر بدن؟
( بمب سوجو: ترکیب سوجو و ابجو)
من تقریبا مست بودم و گفتم بیاره
بعد ۱۵ پین دیگه مست مست بودم که همه حرفام رو ریختم بیرون و تمام ماجرا رو براش تعریف کردم و
گفت : حالا که مامانت ولت کرده بیا من دوست پسرت میشم
گفتم : خل شدی؟
گفت : شوخی کردم بابا
پاشدم و میخواستم برم که جونگ کوک
گفت: کجا میری ؟
گفتم : میرم مامانمو از بابام بگیرم
گفت : منم میام ( با صدای خواب الود)
گفتم : بیا بریم بدووو
تا خواست پاشه بی هوش شد و افتاد رو مبل
گفتم : خیلی رو مخی
رفتم و تو راه چند بار افتادم هرکی منو میدی با انگشت نشونم میداد
رسیدم خونه و تو حال داد زدم و
گفتم : بابااااااا مامان مال منههههه
متوجه شدم که صدامو نشنیدهو رفتم تو اتاق و بابا تا منو دید پتو رو کشید رو خودشون
گفت : برو بیروننننننن
منم مست بودم دیگه حواسم نبود
گفتم : چرااااااااا ؟ (کیوت بازی ) من نمیرم همین جا میشینم
گفت : گم شو اشغال عوضیییی
دیگه ترسیدم و رفتم تو حال رو مبل نشستم و شروع به غر زدن کردم که مامان اومد پیشم نشست و
گفت : چیشده ؟
گفتم : مامان دلم برات تنگ شده بود
چون مست بودم بوی الکل میدادم مامان
گفت: سوجو خوردی ؟؟؟ دیوونه خنگ احمق ( همین طور که فوش میداد میزد تو دستم )
گفتم : ای ای درد میاد نکن ناراحتم
بابا اومد پایین و تا منو دید بوی الکلو حس کرد ( دستش تو جیبش بود)
گفت : الکل خوردی؟
با خنده کلمو تکون دادم ( کیوت)
گفت : احمق روانی
گفتم : اها تازه یادم اومد من اومدم این جا تا مامانو ازت بگیرم
گفت : اوف دهنتو ببند بوی سگ مرده میدی
گفتم : اوه ازیت نکننننن عه مامان بیا بریم تو مال منی
بابا گفت : پسره کلا خل شده ( دستشو از جیبش در اورد )
گفتم : مامان بریم دیگه
گفت : من هیجا نمیام
که همون لحظه جونگ کوک مست و پاتیل اومد تو خونه تا منو دید شروع به عر زدن کرد
گفت : مامانتو گرفتی
گفتم : بابا بهم نمیدتش
بعد همو بغل کردیم و عر زدیم
بابا گفت : پس بگو با کی مست کرده بود
مامان خندش گرفته بود
جونگ کوک رو به مامانم کردو
گفت : خالهههه اون وو واقعا دوست داره
بچه ها ادامه پارت ۱۴ جا نمیگیره💋📍
۱.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.