پارت ۴۹
پارت ۴۹
علی سریع رفت جلوش و گرفت
-چه گهی خوردی؟هاااااااااااااااان؟
چیزی نگفتم و سرمو تو بغل نوشین قایم کردم و زار زدم
-علی به زنت بگو حرمتشو نگه داره به مولا میزنم حالش و میگیرم
نوشین-مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟
که با داد علی ساکت شد
-نوشیییییین
نوشین با عصبانیت زل زد تو چشای کامران کامران رو به علی گفت
-شما برید دیگه
-مطمئن باشم کاریش نداری؟
کامران با چشای سرخش بهم نگاه کردو سرش و تکون داد
مطمئن بودم وقتی اینا برن من و زنده نمیذاره با وحشت دست نوشین و گرفتم
_ نرووو
نوشین که ترسم و درک میکرد
گفت -من پیشتم عزیزم
علی-نوشین پاشو بریم
نوشین-نه علی یا من میمونم یا اینکه بهارم با ما میاد
کامران با عصبانیت اومد طرفم و مچ دستمو گرفت و بزور بلندم کرد و کشید طرفش بعدم رو به نوشین با حرص گفت
-با احترام خودت برو بیرون
دستم داشت زیر فشار دستش له میشد با گریه گفتم
-ولم کن بیشور دستم شیکست
با نگاه عصبانیش خفه شدم
نوشین-هنوز نرفتیم داری اینکارا رو باهاش میکنی،برم که بزنی بکشیش(خدارو شکر بهار نوشین و علی داره 🤲🤭 )
-به تو هیچ ربطی نداره زنمه اختیارش و دارم حالام گمشو بیرون
دستشو گاز گرفتم و دوییدم طرف اتاقم که فقط صدای دوییدنش و پشت سرم میشنیدم با جیغ علی و نوشین
فهمیدن اونام سعی دارن کامران و بگیرن رفتم تو اتاق و خواستم در و ببندم که پاشو گذاشت لای در هرچی زور زدم نتونستم خیلی قوی بود در و هل دادو اومد داخل و در و قفل کرد از داخل با وحشت عقب عقب میرفتم اونم با عصبانیت جلوی میومد سرم داشت گیج میرفت دستش رفت سمت کمربندش چسبیدم به دیوار پشت سرم
علی-کامران دیوونه بازی در نیار درو باز کن
صدای گریه نوشین و میشنیدم که دست به دامن علی شده بود
علی-کامران درو باز نکنی میشکونمش .
کامران کمربندش و با ارامش باز کردو اومد طرفم که....
علی سریع رفت جلوش و گرفت
-چه گهی خوردی؟هاااااااااااااااان؟
چیزی نگفتم و سرمو تو بغل نوشین قایم کردم و زار زدم
-علی به زنت بگو حرمتشو نگه داره به مولا میزنم حالش و میگیرم
نوشین-مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟
که با داد علی ساکت شد
-نوشیییییین
نوشین با عصبانیت زل زد تو چشای کامران کامران رو به علی گفت
-شما برید دیگه
-مطمئن باشم کاریش نداری؟
کامران با چشای سرخش بهم نگاه کردو سرش و تکون داد
مطمئن بودم وقتی اینا برن من و زنده نمیذاره با وحشت دست نوشین و گرفتم
_ نرووو
نوشین که ترسم و درک میکرد
گفت -من پیشتم عزیزم
علی-نوشین پاشو بریم
نوشین-نه علی یا من میمونم یا اینکه بهارم با ما میاد
کامران با عصبانیت اومد طرفم و مچ دستمو گرفت و بزور بلندم کرد و کشید طرفش بعدم رو به نوشین با حرص گفت
-با احترام خودت برو بیرون
دستم داشت زیر فشار دستش له میشد با گریه گفتم
-ولم کن بیشور دستم شیکست
با نگاه عصبانیش خفه شدم
نوشین-هنوز نرفتیم داری اینکارا رو باهاش میکنی،برم که بزنی بکشیش(خدارو شکر بهار نوشین و علی داره 🤲🤭 )
-به تو هیچ ربطی نداره زنمه اختیارش و دارم حالام گمشو بیرون
دستشو گاز گرفتم و دوییدم طرف اتاقم که فقط صدای دوییدنش و پشت سرم میشنیدم با جیغ علی و نوشین
فهمیدن اونام سعی دارن کامران و بگیرن رفتم تو اتاق و خواستم در و ببندم که پاشو گذاشت لای در هرچی زور زدم نتونستم خیلی قوی بود در و هل دادو اومد داخل و در و قفل کرد از داخل با وحشت عقب عقب میرفتم اونم با عصبانیت جلوی میومد سرم داشت گیج میرفت دستش رفت سمت کمربندش چسبیدم به دیوار پشت سرم
علی-کامران دیوونه بازی در نیار درو باز کن
صدای گریه نوشین و میشنیدم که دست به دامن علی شده بود
علی-کامران درو باز نکنی میشکونمش .
کامران کمربندش و با ارامش باز کردو اومد طرفم که....
۳.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.