my mannequin Part ³
اینقدر گریه کرده بودم چشمام درد میکرد
دستاشو تو جیبش برد و سمتم اومد
_ پاشو بریم
+ من لباس دارم؟
بلندم کرد و منو رو کولش انداخت
جیغ زدم و تلاش کردم بیام پایین
از بار بیرون رفت و در ماشینو باز کرد و منو تو ماشین پرت کرد
نشست و در ها رو قفل کرد
ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
همونطور که تو ماشین بودم خوابم برد و دیگه متوجه چیزی نشدم!
[صبح]
وقتی چشمامو باز کردم، تو یه اتاق خیلی خوشگل بودم
تاحالا تو عمرم همچین جایی رو ندیده بودم
تو کل اتاق گشتم و خودمو تو آینه قدی که تو اتاق بود نگاه کردم
تیشرت بلند و سفیدی تنم بود
اما لباس زیر نداشتم!
کل اتاق رو گشتم اما چیزی برای پوشیدن پیدا نکردم
آروم از اتاق بیرون رفتم و مواظب بودم که لباسم بالا نره
مردی رو کاناپه دیدم
+ آقای پارک؟
به دور تا دور خونه نگاه کردم
انگار خواب بودم!
+ آقای پارک
خواب بود سمتش رفتم و سعی کردم بیدارش کنم
_ هوم؟
+ میگم که.. من..من باید برم
_ چرا؟
+ خواهرم خونه تنهاست، لطفا آقای پارک اون بچه است
_ اما الان ازش خیلی دوری
+ چی؟..ی.یعنی چی؟
_ یعنی که..ما الان تو...
داشت دوباره میخوابید
داد زدم: تو چییی
یهو بلند شد و گلومو با دستاش گرفت
_ دهنتو میبندی یا ببندمش؟
بلند جیغ زدم
دستشو رو دهنم گذاشت
ناخونامو تو دستش فرو کردم و دستشو چنگ میزنم
دستشو رو بینی و دهنم گذاشت که نتونستم نفس بکشم
موهاشو کشیدم و سعی کردم خودمو جدا کنم
دستشو از رو دهنم برداشت و رفت عقب
_ ا.ت
سرفه میکردم
نفسم بالا نمیومد
سمتم اومد و منو تو بغلش گرفت
_ معذرت میخام ا.ت
محکم بغلم کرد
ازش بدم میومد، ولی حالا حس خوبی داشتم!
گریه کردم و دستشو گرفتم
+ آقای پارک...
_ جیمین صدام کن
+ ج.جیمینا
_ جانم؟
باورم نمیشد این همون آدم چند دقیقه پیش بود!
+ خ.خوابم میاد
جیمین ترسیده نگام کرد
_ ا.ت!
چشمامو بستم و تکونم داد
_ نخواب ا.ت، چشماتو نبند
+ ا.اما..خوابم..میاد
منو بلند کرد و سریع برد تو حموم
لباسامو درآورد و دوش رو روشن کرد
منو محکم تو بغلش گرفت و زیر آب رفت
وقتی آب با تنم برخورد کرد جیغ بلندی زدم!
.
.
.
لایکهاشروبهبالای1۰تابرسونیدپارتبعدیروبزارم^^
دستاشو تو جیبش برد و سمتم اومد
_ پاشو بریم
+ من لباس دارم؟
بلندم کرد و منو رو کولش انداخت
جیغ زدم و تلاش کردم بیام پایین
از بار بیرون رفت و در ماشینو باز کرد و منو تو ماشین پرت کرد
نشست و در ها رو قفل کرد
ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
همونطور که تو ماشین بودم خوابم برد و دیگه متوجه چیزی نشدم!
[صبح]
وقتی چشمامو باز کردم، تو یه اتاق خیلی خوشگل بودم
تاحالا تو عمرم همچین جایی رو ندیده بودم
تو کل اتاق گشتم و خودمو تو آینه قدی که تو اتاق بود نگاه کردم
تیشرت بلند و سفیدی تنم بود
اما لباس زیر نداشتم!
کل اتاق رو گشتم اما چیزی برای پوشیدن پیدا نکردم
آروم از اتاق بیرون رفتم و مواظب بودم که لباسم بالا نره
مردی رو کاناپه دیدم
+ آقای پارک؟
به دور تا دور خونه نگاه کردم
انگار خواب بودم!
+ آقای پارک
خواب بود سمتش رفتم و سعی کردم بیدارش کنم
_ هوم؟
+ میگم که.. من..من باید برم
_ چرا؟
+ خواهرم خونه تنهاست، لطفا آقای پارک اون بچه است
_ اما الان ازش خیلی دوری
+ چی؟..ی.یعنی چی؟
_ یعنی که..ما الان تو...
داشت دوباره میخوابید
داد زدم: تو چییی
یهو بلند شد و گلومو با دستاش گرفت
_ دهنتو میبندی یا ببندمش؟
بلند جیغ زدم
دستشو رو دهنم گذاشت
ناخونامو تو دستش فرو کردم و دستشو چنگ میزنم
دستشو رو بینی و دهنم گذاشت که نتونستم نفس بکشم
موهاشو کشیدم و سعی کردم خودمو جدا کنم
دستشو از رو دهنم برداشت و رفت عقب
_ ا.ت
سرفه میکردم
نفسم بالا نمیومد
سمتم اومد و منو تو بغلش گرفت
_ معذرت میخام ا.ت
محکم بغلم کرد
ازش بدم میومد، ولی حالا حس خوبی داشتم!
گریه کردم و دستشو گرفتم
+ آقای پارک...
_ جیمین صدام کن
+ ج.جیمینا
_ جانم؟
باورم نمیشد این همون آدم چند دقیقه پیش بود!
+ خ.خوابم میاد
جیمین ترسیده نگام کرد
_ ا.ت!
چشمامو بستم و تکونم داد
_ نخواب ا.ت، چشماتو نبند
+ ا.اما..خوابم..میاد
منو بلند کرد و سریع برد تو حموم
لباسامو درآورد و دوش رو روشن کرد
منو محکم تو بغلش گرفت و زیر آب رفت
وقتی آب با تنم برخورد کرد جیغ بلندی زدم!
.
.
.
لایکهاشروبهبالای1۰تابرسونیدپارتبعدیروبزارم^^
۹.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.