ماهیتو
× هوی بیا اینطرف
◇ خب بگو چیشده ؟
× ماجرا رو تعریف کردم
◇ خدای من باورم نمیشه
◇ ساکورا هنوز خیلی بچست
◇ هنوز خیلی براش زود بود یه همچین اتفاق وحشتناکی بیوفته
× گوجو داره سعی میکنه تمام تلاش___
× یه دفعه صدای جیغ ساکورا اومد
# ساکورا چیشدهههه؟
@ داشت همه وسایل اتاق رو میشکوند
_ حرف نزن ... حرف نزن .... ببند دهنتو ..
توی سرش:
£ هوی هوی چرا اینطوری میکنی ؟
_ بببببببببببببنددددددددددددددد* با داد گفت
◇ ساکورا
# صبر کن اون تو سرشه
# خدا لعنتش کنه
# بزار خودم میرم جلو
# ساکوراا
_ بله ؟
# آروم باش
@ از گوش ساکورا یه ماده سیاه رنگ اومد بیرون
_ از هوش رفتم
# ساکورااااا... چشماتو باز کن
• گوجو برو کنار
# شوکو
_ نمی دونم کجا بودم فقط یه جا سفید بود
& ساکورا
_ ما..مامان ؟!!!!
_ مامان دلم خیلی برات تنگ شده بود
& بیا بغلم عزیزم
_ مامان کاش پیشم بودی
_ خیلی بهت نیاز دارم
& ازت یه خواهشی دارم دیگه هرگز نگو که می خوای بمیری
& چون تو حالا حالا ها باید زندگی کنی
& تو دختر قوی هستی
& خداحافظ
£ هوی گوجو ساتورو
# من تو یکی رو ۵۰۰ تیکت میکنم
£ انقدر به خودت مغرور نباش
_ چشمام رو باز کردم
£ با اون سمی که به بدنت وارد کردم فکر نمی کردم زنده بمونی ...
_ چی ؟
@ ساکورا پاشو
_ مغزم داشت سوت میکشید
£ این بچه کجا رفت
_ پشت سرتم مگه کوری ؟
£ خیلی سریع بود
# ساکورا....
@ بیا عقب گوجو
_ یه بار اونطوری زدمت برات درس عبرت نشد بازم تنت می خواره لاشخور ؟
_ بازوشو تو دستم فشار دادم
_ صدای خورد شدن بازو هاش خیلی واضح بود
_ چشمام آبی بودنش از همیشه درخشان تر بود
_ من چند بار دیگه باید هشدار بدم هااا؟
£ تو ... تو چی هستی بچه؟
_ نمی دونم .... به هر ساکورا گوجو جلوت وایستاده
_ سرشو گرفتم و محکم کوبیدم به دیوار
_ جفتمون هم خوب میدونیم تو نه دیشب و نه الان سوکونا نیستی
# نانی
_ ماهیتو انقدر خودتو به سوکونا تغییر شکل نده
◇ ها
@ جانم ؟
× وات ده
¤ بچه باهوشی هستی ....
_ اره ... به بابام رفتم
_ گسترش قلمرو آسمان بی نهایت
¤ تکون نمی تونستم بخورم
¤ این بچه همه تکنیک های جوجوتسو رو ذاتی بلده
@ اینجا ... قلمرو ساکوراست
◇ خیلی جو سنگینی داره
# فقط من میتونستم تو اون قلمرو حرکت کنم
_ خب حالا دیگه وقت مردن
¤ زنیکه ___
......
◇ خب بگو چیشده ؟
× ماجرا رو تعریف کردم
◇ خدای من باورم نمیشه
◇ ساکورا هنوز خیلی بچست
◇ هنوز خیلی براش زود بود یه همچین اتفاق وحشتناکی بیوفته
× گوجو داره سعی میکنه تمام تلاش___
× یه دفعه صدای جیغ ساکورا اومد
# ساکورا چیشدهههه؟
@ داشت همه وسایل اتاق رو میشکوند
_ حرف نزن ... حرف نزن .... ببند دهنتو ..
توی سرش:
£ هوی هوی چرا اینطوری میکنی ؟
_ بببببببببببببنددددددددددددددد* با داد گفت
◇ ساکورا
# صبر کن اون تو سرشه
# خدا لعنتش کنه
# بزار خودم میرم جلو
# ساکوراا
_ بله ؟
# آروم باش
@ از گوش ساکورا یه ماده سیاه رنگ اومد بیرون
_ از هوش رفتم
# ساکورااااا... چشماتو باز کن
• گوجو برو کنار
# شوکو
_ نمی دونم کجا بودم فقط یه جا سفید بود
& ساکورا
_ ما..مامان ؟!!!!
_ مامان دلم خیلی برات تنگ شده بود
& بیا بغلم عزیزم
_ مامان کاش پیشم بودی
_ خیلی بهت نیاز دارم
& ازت یه خواهشی دارم دیگه هرگز نگو که می خوای بمیری
& چون تو حالا حالا ها باید زندگی کنی
& تو دختر قوی هستی
& خداحافظ
£ هوی گوجو ساتورو
# من تو یکی رو ۵۰۰ تیکت میکنم
£ انقدر به خودت مغرور نباش
_ چشمام رو باز کردم
£ با اون سمی که به بدنت وارد کردم فکر نمی کردم زنده بمونی ...
_ چی ؟
@ ساکورا پاشو
_ مغزم داشت سوت میکشید
£ این بچه کجا رفت
_ پشت سرتم مگه کوری ؟
£ خیلی سریع بود
# ساکورا....
@ بیا عقب گوجو
_ یه بار اونطوری زدمت برات درس عبرت نشد بازم تنت می خواره لاشخور ؟
_ بازوشو تو دستم فشار دادم
_ صدای خورد شدن بازو هاش خیلی واضح بود
_ چشمام آبی بودنش از همیشه درخشان تر بود
_ من چند بار دیگه باید هشدار بدم هااا؟
£ تو ... تو چی هستی بچه؟
_ نمی دونم .... به هر ساکورا گوجو جلوت وایستاده
_ سرشو گرفتم و محکم کوبیدم به دیوار
_ جفتمون هم خوب میدونیم تو نه دیشب و نه الان سوکونا نیستی
# نانی
_ ماهیتو انقدر خودتو به سوکونا تغییر شکل نده
◇ ها
@ جانم ؟
× وات ده
¤ بچه باهوشی هستی ....
_ اره ... به بابام رفتم
_ گسترش قلمرو آسمان بی نهایت
¤ تکون نمی تونستم بخورم
¤ این بچه همه تکنیک های جوجوتسو رو ذاتی بلده
@ اینجا ... قلمرو ساکوراست
◇ خیلی جو سنگینی داره
# فقط من میتونستم تو اون قلمرو حرکت کنم
_ خب حالا دیگه وقت مردن
¤ زنیکه ___
......
۳.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.