کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:²⁹
ارسلان کمربندشو در اورد و انقدر ساحلو زد که حتی من جلشو نگرفتم
_یادت باشه ساحل که دیگه زنمو و دوستمو نزنی
ساحل خیلی بی چشم و رو بود حتی اگه دخترشم میزدیم هم حتی وسایلشو جمع نمیکرد نمیرفت
بعد از اینکه ارسلان این حرفو زد منم بغل کردو برد تو اتاق
_دردت اومد
_خیلی صورتم سوز میده
_یکم کرم بزن صورتت خوب بشه
یکم کرم زدمو جلوی اینه نشستم که ارسلان گفتط
_لباستو درار
میدونستم که قراره اضاب بکشم لباسامو در اوردمو روی تخت دراز کشیدم
روم خیمه زدو سمت لبام اومد و لبامو مک میزد
اروم اروم بوسه میزدو میخورد و لذت میبرد
در همین لحظه اروم اروم پایین میو مد که رسیده بود به سی.نه هام
سینه هامو فشار میداد و نوک سی.نمو میخورد
که یه گیره ایی به سی.نم وصل کرد که خیلی درد داشتم
_اخخخ ارسلان برشون دار
_نه دستشون نزن
همینجور که در حال عملیات بودیم هستی وارد اتاق شد
که ارسلان اونو دید
هستی گریه کرد و تا میخاست بره ارسلان دستشو گرفت
خیلی اععصبانی شده بود بهم الامت داد که از رو تخت بلند شدم
از روی تخت بلند شدم و روی تخت درازش دد و با کمربند تا میتونست زدتش
ارسلان همچنان که میزدش لخت هم بود
هستی انقدر گریه کرده بود که از زیر کتکای ارسلان فرار کرد
خیلی از ارسلان ترسیده بودم
یعنی همچنان منتظر بودم که باهاش مخالفت کنم و منم با کمربند بزنه
خیلی اعصبانی بود و یکدفعه از پشت وار.دم کردو یه جیغ بلند و خیفی کشیدم
که با ضربات محکمی تل.مبه میزد
و منم جیغ میزدم
که کص.مو پیشگولوم گرفت که به معنی ساکت شو و ساکت شدم
نیکا:
از اتاق اردیا جیغ میومد که حاما داشتن عملیات فوق سری انجام میدادن
به مسخره بازی هم نشه راشتن س.ک.س میکردن که هستیو دیدم که از اتاقشون باگریه اومد بیرون
که هستی داشت با بدن کبود میرفت که حتما اونو ارسلان...............
Part:²⁹
ارسلان کمربندشو در اورد و انقدر ساحلو زد که حتی من جلشو نگرفتم
_یادت باشه ساحل که دیگه زنمو و دوستمو نزنی
ساحل خیلی بی چشم و رو بود حتی اگه دخترشم میزدیم هم حتی وسایلشو جمع نمیکرد نمیرفت
بعد از اینکه ارسلان این حرفو زد منم بغل کردو برد تو اتاق
_دردت اومد
_خیلی صورتم سوز میده
_یکم کرم بزن صورتت خوب بشه
یکم کرم زدمو جلوی اینه نشستم که ارسلان گفتط
_لباستو درار
میدونستم که قراره اضاب بکشم لباسامو در اوردمو روی تخت دراز کشیدم
روم خیمه زدو سمت لبام اومد و لبامو مک میزد
اروم اروم بوسه میزدو میخورد و لذت میبرد
در همین لحظه اروم اروم پایین میو مد که رسیده بود به سی.نه هام
سینه هامو فشار میداد و نوک سی.نمو میخورد
که یه گیره ایی به سی.نم وصل کرد که خیلی درد داشتم
_اخخخ ارسلان برشون دار
_نه دستشون نزن
همینجور که در حال عملیات بودیم هستی وارد اتاق شد
که ارسلان اونو دید
هستی گریه کرد و تا میخاست بره ارسلان دستشو گرفت
خیلی اععصبانی شده بود بهم الامت داد که از رو تخت بلند شدم
از روی تخت بلند شدم و روی تخت درازش دد و با کمربند تا میتونست زدتش
ارسلان همچنان که میزدش لخت هم بود
هستی انقدر گریه کرده بود که از زیر کتکای ارسلان فرار کرد
خیلی از ارسلان ترسیده بودم
یعنی همچنان منتظر بودم که باهاش مخالفت کنم و منم با کمربند بزنه
خیلی اعصبانی بود و یکدفعه از پشت وار.دم کردو یه جیغ بلند و خیفی کشیدم
که با ضربات محکمی تل.مبه میزد
و منم جیغ میزدم
که کص.مو پیشگولوم گرفت که به معنی ساکت شو و ساکت شدم
نیکا:
از اتاق اردیا جیغ میومد که حاما داشتن عملیات فوق سری انجام میدادن
به مسخره بازی هم نشه راشتن س.ک.س میکردن که هستیو دیدم که از اتاقشون باگریه اومد بیرون
که هستی داشت با بدن کبود میرفت که حتما اونو ارسلان...............
۴.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.