🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: سوار شو
دیانا: از حرف شوکه شدم ولی چیزی نگفتم و بحثو عوض کردم
ارسلان: رفتیم توی یه رستوران و هردو استیک گرفتیم
دیانا: بعد غذا رفتیم کلی دور دور و ساعت ۱۲ بود که رفتیم فرودگاه
ارسلان: با دیانا نشسته بودیم و خوراکی میخوردیم که دیانا یه لحظه چشاشو بست و با صورت مچاله شدش نگام کرد
دیا: یه لحظه سرم گیچ رفت و با ترس به ارسلان خیره شدم
ارسلان: خوبی دیانا؟
دیانا : اوم
ارسلان : مطمئن؟
دیانا: آره چیزیم نی
ارسلان : اوکیه
دیانا : از دور نیکا رو دیدم که با یه پسر کوچولو و متين از دور داشتن بهمون نزدیک میشدن
ارسلان: متین و نیکا هم اومدن
نیکا : به دیانا و ارسلان سلام کردیم و رهام پرید بغل دیانا
دیانا:: آخ خدااا چقد تو خوشملی
رهام : خاله لیانا
دیانا : جانم
رهام : شما نی نی ندالین من باش بازی تونم ؟
دیانا: نه خوشکلم
ارسلان: ولی به زودی
رهام: آخ جونن
ارسلان: دیانا رهام رو داد دست نیکا و باز نشستیم ساعت ۲ بود و ۴ هواپیما حرکت میکرد
_____________RHS _____________
ارسلان : مهراب مهشادم اومدن و پانممد هم رسیدن و تبسم پاپیچم شد
ارسلان: سوار شو
دیانا: از حرف شوکه شدم ولی چیزی نگفتم و بحثو عوض کردم
ارسلان: رفتیم توی یه رستوران و هردو استیک گرفتیم
دیانا: بعد غذا رفتیم کلی دور دور و ساعت ۱۲ بود که رفتیم فرودگاه
ارسلان: با دیانا نشسته بودیم و خوراکی میخوردیم که دیانا یه لحظه چشاشو بست و با صورت مچاله شدش نگام کرد
دیا: یه لحظه سرم گیچ رفت و با ترس به ارسلان خیره شدم
ارسلان: خوبی دیانا؟
دیانا : اوم
ارسلان : مطمئن؟
دیانا: آره چیزیم نی
ارسلان : اوکیه
دیانا : از دور نیکا رو دیدم که با یه پسر کوچولو و متين از دور داشتن بهمون نزدیک میشدن
ارسلان: متین و نیکا هم اومدن
نیکا : به دیانا و ارسلان سلام کردیم و رهام پرید بغل دیانا
دیانا:: آخ خدااا چقد تو خوشملی
رهام : خاله لیانا
دیانا : جانم
رهام : شما نی نی ندالین من باش بازی تونم ؟
دیانا: نه خوشکلم
ارسلان: ولی به زودی
رهام: آخ جونن
ارسلان: دیانا رهام رو داد دست نیکا و باز نشستیم ساعت ۲ بود و ۴ هواپیما حرکت میکرد
_____________RHS _____________
ارسلان : مهراب مهشادم اومدن و پانممد هم رسیدن و تبسم پاپیچم شد
۱۶.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.