پارت ۳۷
الورا: ( خودمم) امروز کوک و ات میرن برای خرید عروسی یه مغازه ی پیدا کردن رفتن داخلش همون لحظه ات یه لباس پوشید اومد بیرون
ات: کوکی این خوبه؟
کوک: (محوش شده)
ات: کوک ....کوک کوکککککککک
کوک: هان ...آم ...بله
ات: خوبه؟
کوک: خوب نیست عالیم نیست فوقالعادس همینو بگیریم
ات: باشه
الورا: خلاصه که انگشتر خریدن چندتا سرویس خرید کوک هم یه دست کت و شلوار مشکی خرید( عکسشو میزارم) و رفتن خونه
روز عروسی
ویو ات صبح از خواب بلند شدم یکم حالت تهوع داشتم قرص خوردم که آروم شدم کوک رو بیدار کردم و رفتیم حموم ( لعنت بر ذهن کثیفتون جدا جدا رفتن )
کوک رفت ارایشگاه اتم میکاپ ارتیستا اومدن و آمادش کردن که کوک اومد دنبالش
ویو کوک
منتظر ات بودم دیدم یه فرشته جلوم ظاهر شد ات بود از شدت خوشگلیش یه قطره اشک از چشام اومد رفتم سمتش
کوک: خانم جئون چقدر زیبا شدید
ات: اینو من باید بگم خیلی خوشتیپ شدی
کوک: من خوشتیپ بودم
ات: منم زیبا بودم
کوک: بریم؟
ات: اوهوم
ات و کوک رفتن توی سالن همه براشون دست زدن نشستن که اونی که عقد و میخونه اومد
اون یاروعه: خانم جانگ ات مایلید که از این به بعد فامیلیه جئون را از آن خود کنید ؟
ات: بلههههه
اون یاروعه: آقای جئون جونگکوک مایلید با خانم جانگ ات زندگیتون رو شریک بشید؟
کوک: آقا شما چی میگید ؟ من خیلی وقته باهاش شریک شدم
ات: کوکککک
کوک: باشه بابا آره میخوام شریک شم
اون یاروعه: پس من شمارو زنو شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن و اتو کوک همو بوسیدن همه تبریک گفتن بعد رفتن رقصید مراسم تموم شد رفتن خونه
ویو ات
رفتم تا لباسمو عوض کنم اما این زیپ لامصب وا نمی شد
ات: کوکککک عزیزم
کوک: جونم
ات: اینو باز میکنی
کوک رفت بازش کرد کلشو کرد تو دهن ات و عطرشو حس کرد یه بوسه روش گذاشت بعد دستشو گذاشت روی شکم ات و گفت بنظرت دختره یا پسر ؟
ات: هرچی میخواد باشه فقط سالم باشه
کوک: آره همینطوره خلاصه که اینا خوابیدن
و اصلانم از اون کارا نکردن چون قصد کشتن بچشونو ندارن
میدونم این پارت بد شد پارت بعدم یه خورده خلاصه طور میگم که برسیم به ۲۶ سالگی بچه اولشون و ۱۹ سالگی بچه دومشون ( سناشون شبیه سه سال پیش کوک و یجی هست مگه نه) خب حمایت یادتون نره جوجه هااا
ات: کوکی این خوبه؟
کوک: (محوش شده)
ات: کوک ....کوک کوکککککککک
کوک: هان ...آم ...بله
ات: خوبه؟
کوک: خوب نیست عالیم نیست فوقالعادس همینو بگیریم
ات: باشه
الورا: خلاصه که انگشتر خریدن چندتا سرویس خرید کوک هم یه دست کت و شلوار مشکی خرید( عکسشو میزارم) و رفتن خونه
روز عروسی
ویو ات صبح از خواب بلند شدم یکم حالت تهوع داشتم قرص خوردم که آروم شدم کوک رو بیدار کردم و رفتیم حموم ( لعنت بر ذهن کثیفتون جدا جدا رفتن )
کوک رفت ارایشگاه اتم میکاپ ارتیستا اومدن و آمادش کردن که کوک اومد دنبالش
ویو کوک
منتظر ات بودم دیدم یه فرشته جلوم ظاهر شد ات بود از شدت خوشگلیش یه قطره اشک از چشام اومد رفتم سمتش
کوک: خانم جئون چقدر زیبا شدید
ات: اینو من باید بگم خیلی خوشتیپ شدی
کوک: من خوشتیپ بودم
ات: منم زیبا بودم
کوک: بریم؟
ات: اوهوم
ات و کوک رفتن توی سالن همه براشون دست زدن نشستن که اونی که عقد و میخونه اومد
اون یاروعه: خانم جانگ ات مایلید که از این به بعد فامیلیه جئون را از آن خود کنید ؟
ات: بلههههه
اون یاروعه: آقای جئون جونگکوک مایلید با خانم جانگ ات زندگیتون رو شریک بشید؟
کوک: آقا شما چی میگید ؟ من خیلی وقته باهاش شریک شدم
ات: کوکککک
کوک: باشه بابا آره میخوام شریک شم
اون یاروعه: پس من شمارو زنو شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن و اتو کوک همو بوسیدن همه تبریک گفتن بعد رفتن رقصید مراسم تموم شد رفتن خونه
ویو ات
رفتم تا لباسمو عوض کنم اما این زیپ لامصب وا نمی شد
ات: کوکککک عزیزم
کوک: جونم
ات: اینو باز میکنی
کوک رفت بازش کرد کلشو کرد تو دهن ات و عطرشو حس کرد یه بوسه روش گذاشت بعد دستشو گذاشت روی شکم ات و گفت بنظرت دختره یا پسر ؟
ات: هرچی میخواد باشه فقط سالم باشه
کوک: آره همینطوره خلاصه که اینا خوابیدن
و اصلانم از اون کارا نکردن چون قصد کشتن بچشونو ندارن
میدونم این پارت بد شد پارت بعدم یه خورده خلاصه طور میگم که برسیم به ۲۶ سالگی بچه اولشون و ۱۹ سالگی بچه دومشون ( سناشون شبیه سه سال پیش کوک و یجی هست مگه نه) خب حمایت یادتون نره جوجه هااا
۸.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.