مرا آرام میبینی سکوتم سخت تب دارد
مرا آرام میبینی سکوتم سخت تب دارد
نمیدانی که چشمانم چه حالی شب به شب دارد
چنان با آستین خیس بالا میرود دستم
که خلق الله میگویند مرگش را طلب دارد
ولی اکنون که برگشتی لبِ لبریز فریادم
رها کرده است واجب را سکوتی مستحب دارد
زبان عقل میگوید شکایت کن از او اما-
"زبان عاشقان چشم است" و چشم من ادب دارد
چه حال خوب شیرینی است اینکه یار برگردد
اگر چه خواب بود اما لبم طعم رطب دارد
#علی_فرزانه_موحد
نمیدانی که چشمانم چه حالی شب به شب دارد
چنان با آستین خیس بالا میرود دستم
که خلق الله میگویند مرگش را طلب دارد
ولی اکنون که برگشتی لبِ لبریز فریادم
رها کرده است واجب را سکوتی مستحب دارد
زبان عقل میگوید شکایت کن از او اما-
"زبان عاشقان چشم است" و چشم من ادب دارد
چه حال خوب شیرینی است اینکه یار برگردد
اگر چه خواب بود اما لبم طعم رطب دارد
#علی_فرزانه_موحد
۳۳۱
۲۸ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.