مرا آرام میبینی سکوتم سخت تب دارد

مرا آرام میبینی سکوتم سخت تب دارد
نمیدانی که چشمانم چه حالی شب به شب دارد

چنان با آستین خیس بالا میرود دستم
که خلق الله میگویند مرگش را طلب دارد

ولی اکنون که برگشتی لبِ لبریز فریادم
رها کرده است واجب را سکوتی مستحب دارد

زبان عقل میگوید شکایت کن از او اما-
"زبان عاشقان چشم است" و چشم من ادب دارد

چه حال خوب شیرینی است اینکه یار برگردد
اگر چه خواب بود اما لبم طعم رطب دارد

#علی_فرزانه_موحد
دیدگاه ها (۱)

باور کن .....تو را پنهان خواهم کرددر آنچه که نوشته‌امدر نقاش...

کاش یکی بیاید و به من بگوید از سال هزار و سیصد و عشق به بعد ...

آفریده هر کسی، چشمانِ جذابِ تو را ...قبله‌ی من کرده او، داما...

سخت می‌گیرمت در آغوشمکوه آتشفشان شوی حتیفاش گفتم که دوستت دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط