street dancer p⁹
اجوما ات رو اماده کرد و فرستاد به اتاقی که درش مشکی بود
همه خدمتکارا پوزخند میزدند
اجوما:دخترم...منوو ببخش باشه؟
ات:ب..باشه
_ات رفت تو و با جیمین که به یه کاردک زل زده بود روبه روشد
جیمین:اوم...که از دست من فرار میکنی؟
ات:م..معزرت
جیمنی:هیچی نگو...هیچ...
ات:ا..
جیمین:شیی....ب...دنت خیلی سفیده...میخوام ببینم میتونم با این کاردت تو دفتر نقاشیم نقاشی بکشم؟
ات:چ..چی
_جیمین ات رو هل داد و نشست روش و با کاردک شروع به نقاشی کردن بدنش شد=
ات:هق..تمومش..تموشم کن
جیمین:بس کننن
_جیمین ات رو انداخت تویه نمک ها_
ات:اخخخخخخخخخ
جیمین:همونجا بموننن
ات:ولم کننن
_جیمین شلاقش رو اورد و کشید به تن ات_
ات:ب..بس..بس کن
_جیمنی شلاقو انداخت و با قدمای بلند رفت بیرون
ات بیهوش شد
همه خدمتکارا پوزخند میزدند
اجوما:دخترم...منوو ببخش باشه؟
ات:ب..باشه
_ات رفت تو و با جیمین که به یه کاردک زل زده بود روبه روشد
جیمین:اوم...که از دست من فرار میکنی؟
ات:م..معزرت
جیمنی:هیچی نگو...هیچ...
ات:ا..
جیمین:شیی....ب...دنت خیلی سفیده...میخوام ببینم میتونم با این کاردت تو دفتر نقاشیم نقاشی بکشم؟
ات:چ..چی
_جیمین ات رو هل داد و نشست روش و با کاردک شروع به نقاشی کردن بدنش شد=
ات:هق..تمومش..تموشم کن
جیمین:بس کننن
_جیمین ات رو انداخت تویه نمک ها_
ات:اخخخخخخخخخ
جیمین:همونجا بموننن
ات:ولم کننن
_جیمین شلاقش رو اورد و کشید به تن ات_
ات:ب..بس..بس کن
_جیمنی شلاقو انداخت و با قدمای بلند رفت بیرون
ات بیهوش شد
۱۵.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.