من اونجا فهمیدم ادما انقد میتونن بی معرفت باشن
من اونجا فهمیدم ادما انقد میتونن بی معرفت باشن
که وقتی کوچیک بودم معلم انشامون گفت:
یه داستان کوتاه درباره بهترین دوستتون بنویسید.
من به رفیقم نگاه کردم و لبخند زدم
همه چیزای قشنگی که ازش میدونستمو نوشتم
بعد که معلم گفت:
حالا کي داوطلب میشه با صدای بلند بخونه؟
بهترین رفیقم داستانشو خوند . .
ولی اونی که تو داستانش بود من نبودم :))))
که وقتی کوچیک بودم معلم انشامون گفت:
یه داستان کوتاه درباره بهترین دوستتون بنویسید.
من به رفیقم نگاه کردم و لبخند زدم
همه چیزای قشنگی که ازش میدونستمو نوشتم
بعد که معلم گفت:
حالا کي داوطلب میشه با صدای بلند بخونه؟
بهترین رفیقم داستانشو خوند . .
ولی اونی که تو داستانش بود من نبودم :))))
۴.۵k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.